کـاروان می آید از شهر دمــشـق
بر سر خاک شه سلطان عشق

کاروان با خود، رباب آورده است
بهر اصغر شـیر و آب آورده است

کـاروان آمـد ولی اکــبـر نداشـت
ام لـیلا شــبه پـیـغمـبر نداشـت

کـاروان آمد ولی شـاهی نبــود
بـر بنی هاشم دگر مـاهی نبود