صلوات بر امام حسین (ع)



اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَبْدَيْكَ وَ وَلِيَّيْكَ وَ ابْنَيْ رَسُولِكَ وَ سِبْطَيِ الرَّحْمَةِ وَ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ

پروردگارا درود و رحمت فرست بر حسن و حسين دو بنده خاص و دوست خاص تو كه دو فرزند رسول اكرم و دو سيد جوانان اهل بهشتند
 
أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلاَدِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ‏
كه آن درود افضل از هر رحمتى باشد كه بر فرزند پيغمبران و رسولانت فرستی
 
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ وَ وَصِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‏
پروردگارا درود فرست بر حضرت حسن فرزند سيد رسولان و جانشين امير اهل ايمان

 
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ‏
سلام بر تو اى پسر رسول خدا سلام بر تو اى فرزند سيد جانشينان رسول
 

أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَيْتَ شَهِيداً
گواهى مى‏دهم كه تو اى پسر امير المؤمنين امين خدا و پسر امين هستى در جهان عمرى به مظلوميت زيستى و شهيد از عالم رفتى

برای مشاهده متن کامل صلوات بر روی لینک ادامه مطلب کلیک نمایید
 
ادامه نوشته

قیمت اشک بر امام حسین

سید بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد.

در بین راه راجع به این مساله، كه گریه بـر امـام حسین علیه السلام گناهان را می آمرزد، فكر می کرد .

همان وقت متوجه شد شخص عربى كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـید و سلام كرد.

بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فكر فرو رفته‌اى؟ و در چه اندیشه‌اى؟ اگر مساله علمى است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟

سـیـد بـحرالعلوم فرمود: در این باره فكر می کنم كه چطور می شود خداى تعالى این همه ثواب به زائریـن و گریه كنندگان بر حضرت سیدالشهداء علیه السلام می دهد ، مثلا در هر قدمى كه در راه زیارت بـرمی دارد، ثواب یك حج و یك عمره در نامه عملش نوشته می شود و براى یك قطره اشك تمام گناهان صغیره و كبیره‌اش آمرزیده می شود ؟

آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن! من براى شما مثالى می آورم تا مشكل حل شود:

سـلـطـانـى بـه همراه درباریان خود به شكارمی رفت .

در شكارگاه از همراهیانش دور افتاد و به سـخـتى فوق العاده‌اى افتاد و بسیار گرسنه شد.

خیمه‌اى را دید و وارد آن خیمه شد.

در آن سیاه چـادر، پیرزنى را با پسرش دید.

آنان در گوشه خیمه عنیزه‌اى داشتند (بز شیرده) و از راه مصرف شیر این بز، زندگى خود را اداره مي كردند.

وقـتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذیرایى از مهمان، آن بز را سر بریده و كباب كردند، زیرا چیز دیگرى براى پذیرایى نداشتند.

سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد، از ایشان جدا شد و به هر طورى كه بود خود را به درباریان رسانید و جریان را براى اطرافیان نقل كرد.

در نـهـایت از ایشان سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازى پیرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملى باید انجام بدهم؟

یكى از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید.

دیگرى كه از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفى بدهید.

یكى دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.

سـلطان گفت: هر چه بدهم كم است، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام.

چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند.

من هم باید هرچه را كه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.

بعد سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء علیه السلام هر چه از مال و منال و اهـل و عـیـال و پـسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیكر داشت همه را در راه خدا داد

پس اگر خـداونـد بـه زائرین و گریه كنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود،

چون خدا كه خـدائیش را نمی تواند به سیدالشهداء علیه السلام بدهد، پس هر كارى كه می تواند، انجام می دهد ،یعنى با صـرف نظر از مقامات عالى خودش، به زوار و گریه كنندگان آن حضرت، درجاتى عنایت می کند .

در عین حال اینها را جزاى كامل براى فداكارى آن حضرت  نمی داند .

چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد .


------------------------------------------------
كتاب العبقرى الحسان که داراى پنج بخش است كه جلد اول آن سه بخش و جلد دوم دو بخش است.

مطالب ارائه شده مربوط به جلد اول، بخش دوم (المسك الاذفر) و جـلـد دوم، بـخـش اول (الـیـاقوت الاحمر) می باشد .

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 12

کـاروان می آید از شهر دمــشـق
بر سر خاک شه سلطان عشق

کاروان با خود، رباب آورده است
بهر اصغر شـیر و آب آورده است

کـاروان آمـد ولی اکــبـر نداشـت
ام لـیلا شــبه پـیـغمـبر نداشـت

کـاروان آمد ولی شـاهی نبــود
بـر بنی هاشم دگر مـاهی نبود

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 11



بیستم صفر؛ اربعین حسینی و ورود کاروان حسینی به کربلا

بیستم صفر، مصادف با اربعین امام حسین علیه‌السلام است که روز مخصوص زیارت آن حضرت به شمار می‌رود. به نقل مورخان، جابربن عبدالله انصاری و عطیه عوفی از نخستین زائران امام حسین علیه‌السلام در روز اربعین بوده‌اند. نیز بنا به گفتة برخی از مورخان، کاروان اسیران اهل بیت علیهم‌السلام در همان سال 61 هـ‌.ق به کربلا برگشتند و در آن‌جا، مجالس ماتم و سوگواری بی‌نظیری برگزار کردند.


قاتلان اباعبدالله(ع) - 14


عروة بن قیس احمسی (احمس)

یکی از فرماندهان لشگر یزیدبن معاویه دومین (خلیفه بنی امیه) و از دشمنان حسین بن علی علیه السلام (امام سوم شیعیان)، نام او به نقل برخی تواریخ "غرة بن قیس احمسی" است. سال 61 هجری قمری وقتی که امام حسین بن علی ابیطالب علیه السلام، با یزیدبن معاویه مخالفت کرد و به خاطر ظلم و ستم و فسادش با او بیعت نکرد از این رو، یزید برعلیه امام، به جنگ برخاست، به دستور یزید عبیدالله بن زیاد والی کوفه لشگر بزرگی از دشمنان امام را آماده کرد که همگی کوفی بودند. (شمار سپاه او را با اختلاف از بیست هزار تا صدهزار نفر و بالاتر گفته اند) و عمربن سعد را فرماندهی کل داد و او با سپاهش صبح روز دهم محرم سال 61 هـ ق در کربلا در مقابل سپاه امام حسین علیه السلام که کمتر از صد نفر بودند، قرار گرفت. "عروة بن قیس احمسی" فرمانده اسب سواران لشگر عمربن سعد در کربلا بود که در ساعات اولیه صبح با انبوه سواران خود بطرف اصحاب و سپاه امام حمله و شدیدا جنگ کرد و چون یاران امام را دید که به سختی می جنگند و کوفیان را پراکنده می کنند و شکست می دهند، به او ناگوار آمد و به عمربن سعد پیغام داد که آیا نمی بینی که به سواران من از دست این افراد اندک، چه می گذرد؟ پیادگان و تیراندازان را به یاری ما برای مقابله با آنها بفرست (که کار آنها را یکسره کنند) و عمربن سعد، "حصین بن نمیر" را با 500 تیرانداز زره پوش به سوی او روانه کرد. آنها آمدند و یکباره امام حسین و اصحاب او را هدف قرار دادند. همه اسب های سپاه امام علیه السلام زخم خوردند و مردانشان مجروح و جنگ بسیار شدیدی بین آنها در گرفت. عروة بن قیس با نیروهای تازه نفس خود، در مقابل سپاه امام جنگید و بدینسان نام خود را در شمار شقی ترین و پلیدترین انسان ها در تاریخ ثبت نمود.




--------------------------------------------------------------------------------
منابع:

1- تاریخ امام حسین به نقل از تاریخ طبری، ارشاد، مقتل بحرالعلوم و ....

2- عنصر شجاعت

3- نفس المهوم

4- فرهنگ عاشورا

قاتلان اباعبدالله(ع) - 12



عثمان بن خالد جهنی

قاتل عبدالرحمان بن عقیل از شهداء کربلا
او از طایفه «بنی دهمان» و جزو سربازان و سرسپردگان عمربن سعد بود که در سال 61 هـ.ق در سرزمین کربلا حاضر و دستش به خون شهداء دیگر آلوده شد.
نامش به گونه مختلفی چون، عثمان بن خالد بن اسیر (اشتر) جهنی، اسید الجهنی، و تنها در زیارت ناحیه عمربن خالد بن اسد الجهنی، و دیگر عثمان بن خالد بن اسیر خثعمی، و عثمان بن خالد بن رشیم، در تاریخ آمده است.
اکثر مورخین، او را قاتل عبدالرحمن، برادر مسلم بن عقیل در روز عاشورا می دانند.
عده ای نیز بر این باورند که او با همدستی «بشر بن سوط (خوط) همدانی»، عبدالرحمن را به شهادت رسانده و لباس های او را درربودند.
بعضی مقاتل چون مقتل الحسین مقرم و مقاتل الطالبین و نفس المهموم و مدائنی گویند که عبدالله یکی دیگر از فرزندان عقیل که به «عبدالله الاکبر» مشهور و مادرش کنیزی بود، بدست عثمان بن خالد و مردی از همدان که احتمالا «بشر بن خوط همدانی» بوده، به شهادت رسید.

پایان زندگی او:
زمانیکه مختار ثقفی قیام کرد و سال 66 هـ.ق به خونخواهی حسین بن علی علیه السلام و دیگر شهداء کربلا بپاخاست، «عبدالله بن کامل»، یکی از نیروهای تحت امرش را به دنبال عثمان بن خالد فرستاد.
ابن کامل با اطرافیان خود هنگام نماز عصر اطراف مسجد «بنی دهمان» که ظاهرا برای قبیله «دهمان» بود، رفت و گفت: اگر «عثمان بن خالد بن اسیر دهمانی» و همدست او بشر بن سوط را برای من بیاورید، گناه همه قبیله از روز خلق تا قیامت بر گردن من، اگر همه شما را نکشم.
آنها گفتند: به ما مهلت ده تا آنها را نزد تو آوریم. عده ای سوار رفتند و آن دو نفر را در جبانه (به میدان یا قبرستان گویند) کوفه دیدند اما می خواستند به طرف جزیره (شمال عراق) فرار کنند که آنها را دستگیر و نزد «ابن کامل » آوردند. او به دستور مختار گردن آنها را زد و جسدشان را سوزاند. حضرت مهدی امام زمان (عج)، در زیارت شهداء کربلا از ناحیه مقدسه، به عبدالرحمن بن عقیل، سلام و درود فرستاده و قاتلش را لعنت کرده و می فرماید:
السلام علی عبدالرحمن بن عقیل، لعن الله قاتله و رامیه «عمر بن خالد بن اسد الجهنی».


((خبرکزاری کانون دانش آموزی-پانا))


------------------------------------------------------

منابع:

1- منتهی الامال

2- ابصار العین

3- موسوعة‌الامام الحسین به نقل از: مناقب ابن شهرآشوب، بحارالانوار مجلسی، اسرارالشهادة دربندی، الامعة الساکبه بهبهانی، و...

4- نفس‌المهموم

«الهی به رقّیه»


یلـــدای مـــــا توئی ای دردانــــــۀ حسین(ع)
چلّـه نشیــــن غــم به غمخـــــــانۀ حسین(ع)

جانم فـــدای تــــــو وآن آغــــوش کوچکـــت
آن لحظه ای که گشودی به سر لالۀ حسین(ع)

آتش چو اوفتـــــــاد به گلشن ســـــرای عشق
محروق گشت پر و بال بلبل مستانۀ حسین(ع)

در کنج آن خـــــــرابه زجنّت چــــه دیده ای
تا پر کشـــــان شدی،همسفر شبانۀ حسین(ع)

در بـــــزم میهمـــــانی تو، تا پــــــدر رسید
نجوای تو چه بود با سر او جز بهانۀ حسین(ع)

غسّاله گفت که حریرین تنی و بدن پر ز آبله
آخر چه بوده است بیماری پروانۀ حسین(ع)؟

عمّه زدیـــده اشک همـی سفت و ناله کرد
از سوز داغ تو با رنجنـــــــامۀ حسین(ع)

غم نامه ات بپاست در دل عشّــاق تا ابد
شیـــــدا ترین غنچۀ فرزانــــۀ حسین(ع)

میــــسوزد این دلـــم و بغض بسته حنجرم
کز این حریق که فتاده به کاشانۀ حسین(ع)




شاعر : علی لاجوردی

قاتلان اباعبدالله(ع) - 9


عبدالله بن مسلم بن ربیعه حضرمی

از هواداران بنی امیه و از بزرگان آنها در زمان خلیفه دوم اموی (یزید بن معاویه) سال 60 هجری قمری، در جریان قیام حسین بن علی علیه السلام (امام سوم شیعیان)، آن زمان که مردم کوفه، آن حضرت را دعوت کرده و اعلام یاری و پشتیبانی کردند، حضرت حسین (ع) پسرعموی خود (مسلم بن عقیل) را به کوفه فرستاد تا اقبال مردم را از نزدیک ببیند و حضرت را مطلع کند.

زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه وارد شد مردم بسیار زیادی اطراف او جمع شده و با او بیعت کردند. شمار این افراد را 12000 تا 18000 نفر گفته اند. نعمان بن بشیر (والی کوفه از طرف یزید) چون این خبر مسلم و بیعت کوفیان را شنید مردم را جمع کرد و برای آنان سخنانی ایراد کرد مبنی بر اینکه، از اطراف مسلم پراکنده شوند و مخالفت با خلیفه (یزید) نکنند، لکن از آنجا که نعمان، مردی بردبار و سهل گیر بود و به سلامت خود می اندیشید، طرفداران بنی امیه، او را سست و رای و حرفش را ضعیف می دانستند از این رو، «عبدالله بن مسلم حضرمی» در مقابل او ایستاد و به او گفت که نظر و رای تو، بدون فکر و ضعیف است و اینگونه ولایت را تباه می کنی! این جریانی که پیش آمده، جز به خونریزی و شدت عمل، اصلاح نمی شود و این روش تو که با دشمنان داری، رای ناتوانان است. عبدالله بن مسلم حضرمی که از جاسوسان یزید بود، چون ضعف نعمان را دید اولین نامه را برای خلیفه وقت (یزید بن معاویه) نوشت و او را از وضعیت شهر کوفه و عملکرد نعمان بن بشیر با خبر کرد.


متن نامه عبدالله بن مسلم بن ربیعه حضرمی
اما بعد: مسلم بن عقیل به شهر کوفه آمده و شیعیان با او برای حسین بن علی (ع) بیعت کرده اند. اگر به کوفه نیاز داری مردی توانا و مقتدر بفرست تا دستور ترا اجرا کند و در مورد دشمنانت، چون خودت عمل کند. نعمان بن بشیر مردی ضعیف است یا خود را به ناتوانی می زند و چنین بود که بعد از او، دیگر یاران اموی نامه هایی به «یزید» نوشتند و خواستار برکناری نعمان شدند و یزید (علیه اللعنه) نعمان را برکنار و ابن زیاد، والی بصره را برای ولایت کوفه، منصوب کرد. نام عبدالله بن مسلم، به اقوال گوناگون چون «عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی»، «عبیدالله بن مسلم»، «عبدالله بن شعة الحضرمی»، (461 موسوعه) نیز آمده است.


((خبرگزاری کانون دانش آموزی - پانا))

-------------------------------

منابع:

1. نفس المهموم - شیخ عباس قمی

2. قیام امام حسین در آئینه اسناد تاریخی

3. تاریخ امام حسین (ع) به نقل از تجارب الاحم، سیر اعلام النبلاء، ذهبی تذکره الخواص کامل، ابن اثیر و چند منبع دیگر

قاتلان اباعبدالله(ع) - 8


زبیر بن اروح

زبیر بن اروح که در برخی از منابع از نام پدر او به نام "اروج" نیز یاد شده است.[1] از موالیان دولت اموی به شمار می­رفت. نقل شده پس از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، عبیدالله سرهای این شهدا را به همراه هانی بن ابی­ حیه وادعی و زبیر بن اروح نزد یزید در شام فرستاد. عبیدالله نامه­ای نیز خطاب به یزید نوشت و آن را با آنها همراه نمود تا به دست خلیفه برسانند؛ در این نامه ابن­ زیاد پس از نوشتن چگونگی اسارت و شهادت مسلم و هانی، نوشت: «من سرهاى آن دو را به همراه هانى بن ابى­ حيه وادعى و زبير بن أروح تميمى براى تو فرستادم. اين دو نفر، هر دو از فرمانبران و پيروان‏ ما و خيرخواهان بنى­ اميه هستند، پس اميرالمؤمنين هر پرسشی که از جريان كار هانى و مسلم دارند از اين دو نفر بپرسند، چرا که اطلاع كافى همراه با صداقت و پارسائى در اين دو گرد آمده است و السلام.»[2]
يزيد نیز فرستادگان ابن­ زیاد را مورد تقدیر قرارداد و خطاب به عبیدالله بن زیاد نوشت: «..من این دو فرستاده‏ ات را پيش خواندم و از آن دو در پنهانى و غیر پنهانی جويای امور شدم و از اوضاع [کوفه] پرسيدم؛ ديدم در انديشه و فضيلت همچنان بودند كه تو نوشته بودى، پس در باره ايشان نيكى كن ....»[3]
زبیر پس از به حکومت رسیدن عبدالملک بن مروان به او پیوست و در کنار حجاج بن یوسف ثقفی –استاندار عبدالملک در عراق- در استحکام بخشیدن پایه­ های حکومت اموی تلاش کرد. در برخی از منابع نقل شده است که در پی قیام صالح بن مسرح خارجی در عراق،[4] حجاج او را فرمانده جناح چپ لشکر خود قرار داد و او را برای درهم کوبیدن قیام صالح، به سوی اردوگاه او گسیل داشت.[5]
ابن­ عساکر در کتابش از زبیر بن اروح تمیمی به عنوان یکی از تابعین یاد کرده است.[6]
 

-----------------------------------------------------

منابع :

پژوهشکده باقرالعلوم (ع)

خبر آنلاين

-----------------------------------------------------

اسناد :

1. الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود؛ الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات رضی، 1368ش، ص243 و البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ج8 ، ص9.
2. الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ج5، ص380؛ شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص65 و ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ص1991، ج5، ص62.
3. همانها.
4. این قیام در سال 71 هجری به وقوع پیوست.
5. البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ج8، ص9 و الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ج6، ص222.
6. ابن­ عساکر؛  تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج18، ص306.

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 7


تاريخ، حوادث ميان راه شام را مشخص نكرده است كه حاملان سرها چند منزل، استراحت كردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب مي‌گويد يكي از كرامات امام زيارتگاه‌هايي است كه از سر ايشان به جاي مانده است؛ در كربلا و در شهرهاي عسقلان، موصل، نصيبين، حماه، حمص، دمشق و ديگر مكان‌ها مي‌باشد. (يعني اين كه وجود سر مقدس امام در اين مكان‌ها ، زيارتگاه‌هاي معروف دارد، براي  نمونه وقتي خواستند به شهر موصل روند شخصي را به نزد حاكم شهر موصل فرستاند كه توشه و آذوقه براي آنها فراهم كند و شهر را آذين كنند، اهل موصل گفتند هر چه مي‌خواهيد براي شما فراهم مي‌كنيم ولي از آنها درخواست كردند كه به شهر نيايند، بيرون شهر منزل كنند و از همانجا بروند، آنها در يك فرسخي شهر منزل كردند و سر شريف را روي سنگي نهاند، از آن سر مقدس قطره خوني بر آن سنگ چكيد و مانند چشمه‌اي از آن خون مي‌جوشيد.)

مردم هنگام محرم اطراف آن جمع مي‌شدند و مراسم عزاداري بر پا مي‌كردند و اين مراسم تا زمان عبدالملك بن مروان حكم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جاي ديگري ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جاي سنگ گنبدي ساختند.
حاملان سر نزديك هر شهري از كربلا (از كوفه تا دمشق) مي‌رسيدند جرأت نداشتند كه وارد شوند، مي‌ترسيدند قبائل عرب عليه آنها شورش كنند و سر را از آنها بگيرند لذا از بيراهه مي‌رفتند و فقط براي آذوقه، شخصي را مي‌فرستاند و مي‌گفتند اين سر يك خارجي است.
 
بي احترامي به سر امام حسين عليه السلام
"ابن لهيعه" و غير او روايت كرده‌اند: در بيت الله الحرام طواف مى‌كردم ناگاه مردى را ديدم كه گفت: خداوندا! مرا بيامرز؛ اگر چه گمان ندارم كه بيامرزى! من به او گفتم :
اى بنده خدا! از خداى تعالى بپرهيز و چنين سخنان باطل نگو؛ زيرا اگر گناهانت به اندازه قطرات باران يا برگ درختان باشد و تو استغفار نمايى، خداى عزوجل گناهانت را مى‌بخشد كه غفور و رحيم است .
آن مرد گفت: به نزد من بيا تا قصه خويش را به تو حكايت نمايم .من به نزدش رفتم و گفت :
بدان كه من با چهل و نه نفر ديگر همراه سر نازنين حضرت امام حسين (عليه السلام) به شام رفتيم و برنامه ما اين بود كه چون شب مى‌شد آن سر مبارك را در ميان تابوت مى‌گذارديم و بر دور آن تابوت جمع مى‌شديم و به شرابخوارى مى‌پرداختيم .
شبى همراهان من به عادت شب‌هاى پيش به شرب خمر مشغول شدند و مست گشتند و من آن شب لب به شراب نزدم و چون شب كاملا تاريك شد، صدايي از رعدي به گوشم رسيد و برقى را مشاهده كردم و ناگهان ديدم درهاى آسمان باز گرديد، حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت اسماعيل، حضرت اسحاق و پيغمبر ما حضرت محمد (صلى الله عليه و آله) از آسمان نازل شدند و جبرئيل با گروهى از ملائكه در خدمت ايشان بودند.
جبرئيل به نزديك آن تابوت كه سر مطهر در آن بود رفته و آن را بيرون آورد و بر سينه خود چسبانيد و بوسيد. ساير انبياء (عليهم السّلام) هم مانند جبرئيل، آن سر مبارك را زيارت مى‌كردند و حضرت رسول به محض ديدن سر نازنين، گريه نمود و انبياء (عليهم السّلام) به او تعزيت و تسليت مى‌گفتند.
جبرئيل به خدمتش عرضه داشت: يا محمد! به درستى كه خداوند عزوجل مرا امر فرموده كه مطيع فرمانت باشم تا آنچه كه در حق امت خود بفرمايى به جا آورم؛ اگر مى‌فرمايى زمين را به زلزله در آورم تا سطح زمين از زير ايشان برگردانم چنانكه بر قوم لوط چنين كردم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: چنين منما؛ زيرا مرا با امت وعده‌گاهى است در روز قيامت در حضور پروردگار عالميان. پس ملائكه به سوى ما آمدند تا ما را به قتل رسانند، من فرياد الامان به سوى پيامبر عالميان، بر آوردم. رسول خدا فرمودند: برو خدا تو را نيامرزد!
در كتاب "تذييل" محمد بن نجار شيخ المحدثين بغداد ديدم كه در ذكر حالات على بن نصر شبوكى، به اسناد خود همين روايت را ذكر نموده بود فقط با اين تفاوت كه: وقتي حضرت امام حسين (عليه‌السلام) به درجه شهادت نائل آمد - سر مطهر آن حضرت را به سوى شام خراب، مى‌بردند و در هر منزلى كه فرود مى‌آمدند، حمل كنندگان آن سر مقدس، مى‌نشستند و شراب مي‌خوردند و بعضى از ايشان آن سر انور را به نزد بعضى ديگر مى‌آورد، پس ‍ در آن حين دستى از غيب بيرون آمد و با قلم آهنى اين شعر را بر ديوار نوشت :
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَيْنا                                                            شَفاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الْحِسابِ
آيا امتى كه حسين (عليه السّلام) را كشتند؛ در روز قيامت اميد شفاعت جد او را دارند؟!

ماموران ابن زياد چون اين صحنه را ديدند، همگى بگريختند.(1)


پي‌نوشت‌ :

1. لهوف، سيد بن طاووس .
 
برگرفته از :
الارشاد، شيخ مفيد/ حياة الامام الحسين بن علي(عليهماالسلام)، باقر شريف قرشي/ رياحين الشريعة، ذبيح‌الله محلاتي/ لهوف، سيد بن طاووس/ نفس المهموم،‌شيخ عباس قمي .

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 6


پس از اینکه يزيد بن معاويه (لعنة الله عليه)، به عبيدالله بن زياد دستور داد كه سر مطهر فرزند علي(عليه السلام) را با سرهاى جوانان و ياران آن جناب كه در ركاب آن حضرت شهيد شده بودند با كالاها و زنان اهل بيت و عيالات آن حضرت را روانه شام نمايد.
در تاريخ آمده بعد از آن كه ابن زياد يك روز (يا چند روز بنا به روايتي) سرهاي شهداي كربلا را در كوچه‌ها و محله‌هاي كوفه گردانيد، آنها را به شام نزد يزيد بن معاويه فرستاد(1) ابن زياد سرهاي شهداي كربلا را به زحر بن قيس سپرد و راهي شام نمود.

منابع و اسناد مدتي را كه اسرا از كوفه به شام در حركت بودند را ذكر نكردند چه وقايعي اتفاق افتاده و تنها به برخي بي‌ادبي‌هاي حاملين سرهاي مبارك از قبيل شراب اشاره دارند و در طول مسير از شهرهاي مختلف گذر مي‌كردند.

 
جريان راهب مسيحي
حاملان سرهاي شهدا در اولين منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازي و تفريح مشغول شدند و مقداري از شب را به عيش و نوش گذراندند، به ناگاه دستي از ديوار بيرون آمد و با قلمي آهنين اين شعر را با خون نوشت:
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَيْنا                                                    شَفاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الْحِسابِ
آيا گروهي كه امام حسين(عليه السلام) را كشتند در روز قيامت اميد شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسيار ترسيدند، برخي از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگيرند كه ناگهان ناپديد گشت، وقتي برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشكار شد و اين شعر را نوشت:
فَلا وَ الله لَيْسَ لَهُم شَفيع                                               وَ هُمْ يَومَ القيامَة في الْعَذاب
بخدا سوگند شفاعت كننده‌اي براي آنها نخواهد بود و آنها روز قيامت در عذاب خواهند بود
دوباره عده‌اي خواستند آن دست را بگيرند كه باز ناپديد شد، براي بار سوم كه برگشتند آن دست با همان شرايط اين شعر را نوشت:
وَ قَد قتلُو الحُسينَ بحكم جَور                                           وَ خالف خَلفَهُم حكم الكِتاب
امام حسين (عليه السلام) را از روي ظلم و ستم شهيد كردند و با اين كارشان مخالف قرآن عمل نمودند.
حاملان سر، از غذا خوردن پشيمان شدند و با ترس بسيار آن شب را نخوابيدند، در نيمه شب صدايي به گوش راهب دير رسيد كه در آنجا زندگي مي كرد. راهب خوب گوش داد: ذكر تسبيح الهي را شنيد. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بيرون كرد متوجه شد از نيزه‌اي كه كنار ديوار دير گذاشته‌اند نوري عظيم به سوي آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود مي‌آيند و مي‌گويند:
السلام عليك يابن رسول الله ... السلام عليك يا ابا عبدالله.
راهب از ديدن اين حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و ميان ياران ابن زياد رفت و پرسيد: بزرگ شما كيست؟ گفتند: خولي. به نزد خولي رفت و پرسيد: اين سر كيست؟ گفت: سر مرد خارجي است (نعوذبالله) كه در سرزمين عراق خروج كرد و ابن زياد او را كشت. راهب گفت: نامش چيست؟ خولي جواب داد: حسين بن علي بن ابيطالب(عليه السلام).
باز پرسيد: نام مادرش چيست؟ خولي گفت: فاطمه بنت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله).
راهب با تعجب پرسيد: همان محمدي كه پيغمبر خودتان است؟
خولي گفت: آري. راهب فرياد مي‌زد كه هلاكت براي شما باد به خاطر كاري كه كرديد. از آنها خواهش كرد سر مبارك حسين(عليه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولي گفت: نمي‌توانيم بدهيم تا نزد يزيد بن معاويه ببريم و از او جايزه بگيريم. راهب گفت: جايزه تو چقدر است؟
خولي پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت كه من ده هزار درهم به تو مي‌دهم. خولي هم پذيرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد.
راهب سر مطهر را به مشك خوشبو نمود و آن را روي سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گريه كرد. وقتي صبح شد به سر منور عرض كرد: اي سر من، من جز خويشتن، چيزي ندارم ولي شهادت مي‌دهم كه معبودي جز خدا نيست، جد تو محمد(صلي الله عليه و آله) پيامبر خداست و گواهي مي‌دهم كه من غلام و بنده تو هستم و عرض كرد:
اي اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است كه در كربلا نبودم و جان خود را فداي تو نكردم. اي اباعبدالله، هنگامي كه جدت را ديدار مي‌كني گواهي ده كه من شهادتين گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحويل داد، پس از اين ديدار از صومعه خارج و خود را خدمتكار اهل بيت كرد.
ابن هشام مي‌گويد: وقتي سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزديك دمشق رسيدند به يكديگر گفتند بيائيد اين درهم‌ها را ميان خود تقسيم كنيم تا يزيد از آنها خبردار نشود، كيسه‌هاي درهم را باز كردند و ديدند سفال شده است. بر روي آن نوشته شده است "فلا حسبن الله غافلا عما يعلم الظالمون" (سوره ابراهيم، آيه 42)؛ گمان مبريد خدا از آنچه ستمكاران انجام مي‌دهند غافل است. بر روي ديگري نوشته بود گو سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون"؛ و به زودي ستمكاران بدانند چه سرانجامي دارند.
حاملان سر، سفال‌ها را در نهري ريختند. خولي گفت: اين راز را پوشيده نگهداريد و با خود گفت: انا لله و انا اليه راجعون، حذر الدنيا والاخرة.(2)
 
پي‌نوشت‌ها:
1- محمدعلي عالمي، حسين نفس مطمئنه، ص 329.
2. برگرفته از بحارالانوار، ج10، ص 239.
 
برگرفته از :
الارشاد، شيخ مفيد/ حياة الامام الحسين بن علي(عليهماالسلام)، باقر شريف قرشي/ رياحين الشريعة، ذبيح‌الله محلاتي/ لهوف، سيد بن طاووس/ نفس المهموم،‌شيخ عباس قمي .

قاتلان اباعبدالله(ع) - 7


رضی بن مُنقذ عبدی

پس از ورود بریر بن خضیر به میدان، رضی بن منقذ به سوی بریر حمله­ور شد. آنان مدتی با یکدیگر جنگیدند تا اینکه بریر او را بر زمین کوبید و بر روی سینه­اش نشست. در این هنگام، رضی یاران خود را به کمک طلبید مردی به نام کعب بن جابر بن عمرو اسدی به یاری او شتافت و با نیزه­اش به بریر حمله کرد، و آن را بر پشت بریر کوبید چون بریر تیزی نیزه را در پشت خود احساس کرد، خود را به روی رضیّ بن منقذ افکند و روی او را به دندان گرفت و قسمتی از بینی او را کند؛ پس کعب بن جابر نیزه­اش را فشار داد و بریر را از روی پسر منقذ به زمین افکند و سپس او را با شمشیر به شهادت رساند.[1] رضی بن منقذ در حالی که از جای برمی­خاست و خاک از لباس خود می­تکاند خطاب به کعب گفت: «ای برادر ازدی خدمتی به من کردی که هرگز آن را فراموش نخواهم کرد.»[2]

-----------------------------------------------------

منابع :

پژوهشکده باقرالعلوم (ع)

خبر آنلاين


-----------------------------------------------------

اسناد :

1. البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ج3، ص191؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ج5، ص432؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد؛ مقتل الحسین(ع)، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی­تا، ج2، ص12 ؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، ج4، ص66-67.

2. الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ج5، ص432؛  ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، ج4، ص67.

قاتلان اباعبدالله(ع) - 5


رستم

 او غلام شمر بن ذی­الجوشن بود. هنگامی که ام­وهب بر بالین پیکر غرق به خون همسرش - عبدالله بن عمیر- حاضر شد، به دستور شمر، با عمود آهنین بر سر ام­وهب کوبید و او را به شهادت رسانید.[21]

-----------------------------------------------------

منابع :

پژوهشکده باقرالعلوم (ع)

خبر آنلاين


-----------------------------------------------------

اسناد :

البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ج3، ص194؛

الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ج5، ص438

ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965، ص69.

قاتلان اباعبدالله(ع) - 6

رشید

او از غلامان ترک تبار عبیدالله بن زیاد به شمار می­رفت. بنا بر نقل برخی از منابع او قاتل هانی بن عروه است.[1] گفته شده که او و عده­ای دیگر به دستور عبیدالله بن زیاد، هانی را به بازار گوسفند فروشان بردند تا گردن بزنند. پس از رسیدن به بازار، رشید با شمشیرش ضربتی بر هانی زد؛ اما ضربتش کارگر نیفتاد از این­رو ضربتی دیگر بر هانی فرود آورد و او را به شهادت رساند.[2]
سالها بعد او به همراه مولایش -عبیدالله به زیاد- در نبرد خازر حضور یافت. کسانی که او را می­شناختند رشید را به یکدیگر نشان می­دادند و می­گفتند: «او قاتل هانی بن عروه است.» در این هنگام شخصی از میان سپاه ابراهیم بن مالک اشتر به نام عبدالرحمن بن حصین مرادی گفت: «خدا مرا بکشد اگر او را نکشم یا در راه انجام این کار کشته نشوم.» سپس با نیزه­اش به رشید حمله برد و او را به هلاکت رساند.[3]
 

-----------------------------------------------------

منابع :

پژوهشکده باقرالعلوم (ع)

خبر آنلاين


-----------------------------------------------------

اسناد :

1. البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ج2، ص82 ؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ج5، ص379 ؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965، ج4، ص364 ؛شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص1413، ج2، ص64

2. همانها

3. البلاذری، پیشین، ج2، ص82؛ الطبری، پیشین، ج5، ص379 و ابن­ اثیر، پیشین، ج4، ص36.

آب به خیمه نرسید فدای سرت


دامن كشان رفتی دلم زیر و رو شد

چشم حرامی با حرم رو به رو شد

 
بیا برگرد خیمه ای كس و كارم

منو تنها نگذار ای علمدارم


آب به خیمه نرسید فدای سرت

حسین قامتش خمید فدای سرت


بیا برگرد خیمه ای كس و كارم

منو تنها نگذار ای علمدارم


آب به خیمه نرسید فدای سرت

حسین قامتش خمید فدای سرت


من از تو خبر دارم با دستای خونین

زهرا وصاتت كرد تو میدون بمونی


تو كه پیرم كردی ای پناه من

زمین گیرم كردی ای سپاه من
 

علمدارم علمدارم


بیا برگرد خیمه ای كس و كارم

منو تنها نگذار ای علمدارم


پیر شده برادرت فدای سرت

خون چشم خواهرت فدای سرت......


فايل صوتي شعر به زبان آذري - مداح حاج محمود کريمي :

http://zakerin.ir/11216.html

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 5


امام زین‌العابدین(ع) درباره نحوه انتقال کاروان اسرا به دمشق فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر حسین(ع) بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانى بدون پالان، سوار بودند، کسانى که ما را مى‌بردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه ما را احاطه کرده بودند و آزار مى‌دادند، اگر اشکى از دیده یکى از ما فرو مى‌چکید، با نیزه به سرش مى‌کوبیدند تا آنکه وارد شام شدیم، جارچى جار زد: اى شامیان! اینان، اسیران اهل‌بیتِ ملعون‌اند».

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 3


نوزدهم محرم؛

حرکت کاروان اسیران از کوفه به شام


در نوزدهم محرم، به دستور یزید، عبیدالله بن زیاد، کاروان اسیران اهل بیت علیهم‌السلام را همراه سرهای مقدس شهدا، به سمت شام حرکت داد.

اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد ..

اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد

مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد

از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد

از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد

اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد

بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد
از روضه ربودن معجر شروع کرد

برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد
از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد

لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد
از التهاب مشک برادر شروع کرد

هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد

تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد

غش کردروضه خوان نفسش درشماره رفت
مدّاحی از کناره منبر شروع کرد
:
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه مادر شروع کرد

یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد

- هیزم می آورند حرم را خبر کنید-
این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد

این شعر هم که قافیه هایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد

شاعر : محسن ناصحی

قیمه نجفی، نذری شیعیان عراق


شیعیان عراق نیز مانند شیعیان ایران در مراسم عزاداری سیدالشهدا قیمه معروفی می‌پزند كه به آن «قیمه نجفی» می‌گویند.



به گزارش نیمروز، به نقل از خبرآنلاین، در عراق نیز فرستادن صلوات و خواندن دعا و مرثیه اباعبدالله جزء جدایی ناپذیر مراسم قیمه پزان است.


قیمه نجفی غذای سنتی شیعیان نجف است و هم طریقه پخت آن و هم طعم آن با قیمه‌های ایران و سایر نقاط عراق تفاوت دارد. این قیمه،‌ همانند شله زرد برای ایرانیان، برای مردمان عراق جایگاه ویژه‌ای دارد.

برای پخت این قیمه بیش از شش ساعت گوشت و لپه را می‌پزند و پس از آن شش تا هفت ساعت گوشت و لپه و باقی مواد آن را می‌كوبند. پخت این قیمه بیش از 12 ساعت طول می‌كشد.



تصاویر مربوط به مراسم نذری پزی شیعیان بغداد در محل مجلس اعلای شیعیان عراق است.

در مراسم قیمه پزان مجلس اعلای عراق،‌ هر شب برای بیش از 1500 نفر قیمه نجفی پخته می‌شود.


http://media.isna.ir/content/1-30.bmp/6http://media.isna.ir/content/2-13.bmp/6http://media.isna.ir/content/3-7.bmp/6


براي مشاهده تصاوير بيشتر روي ادامه مطلب کليک فرماييد.


ادامه نوشته

قاتلان اباعبدالله(ع) - 4


رجاء بن منقذ عبدی

از حاضران در کربلا و یکی از ده سواری بود که اسب بر بدن مطهر امام حسین(ع) تاخت.[1] پس از قیام مختار، او دستگیر و به همراه نه نفر دیگر از همکارانش دست و پایشان را با میخ­های آهنین به زمین دوخته، سپس آن قدر اسب بر بدنشان تاختند که استخوانهای بدنشان در هم شکست و به درک واصل شدند.[2]

-----------------------------------------------------

منابع :

پژوهشکده باقرالعلوم (ع)

خبر آنلاين


-----------------------------------------------------

اسناد :

سید بن طاوس، اللهوف، تهران، جهان، 1348ش ، ص135؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، 1379ق، ص111 و حلی، ابن­نما؛ مثیر الاحزان، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1406، ص78.

سید بن طاوس، اللهوف، تهران، جهان، 1348ش ، ص135 و ابن نما، مثیر الاحزان، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1406، ص78.

قاتلان اباعبدالله(ع) - 3


درید

درید یا به نقلی ذوید از غلامان عمر بن سعد بود. او به همراه مولای خود در کربلا حاضر شد و در روز عاشورا، پرچمدار سپاه عمر بن سعد بود.[1]


-----------------------------------------------------

منابع :

پژوهشکده باقرالعلوم (ع)

خبر آنلاين


-----------------------------------------------------

اسناد :

[1] البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج3، ص187؛ الطبری، پیشین، ج5، ص422؛ شیخ مفید، پیشین، ص96 و ابن اثیر، پیشین، ص60.

قاتلان اباعبدالله(ع) - 2


حمید بن مسلم ازدی

   او از چهره¬های مرموز و کم شناخته شده حاضر در میدان کربلا بود. او فردی متزور و دو رو و از افرادی بود که با هر جریانی که منافعش را تأمین می¬کرد، همراه می¬شد. آن گاه که بنی¬امیه را در رأس قدرت دید با آنان همراه شد و جهت خوشایندشان، در کربلا حضور یافت و همراه با دیگر جنایتکاران صحرای کربلا علیه سید و سالار شهیدان(ع) شمشیر کشید و زمانی که جریان اجتماعی کوفه را - بعد از واقعه کربلا- به نفع شیعیان دید با آنان هم¬آوا شد و در کنارشان در جنگ¬هایشان شرکت جست. حمید بن مسلم - به گفته خودش- از یک سو رفیق گرمابه و گلستان عمر بن سعد و از دوستان نزدیک و اهل سر او است[1] و از سوی دیگر رفیق شفیق ابراهیم بن مالک اشتر.[2]

از دامنه وسیع گزارشاتی که او، از قبل و بعد واقعه کربلا ارائه می¬دهد چنین بر می¬آید که او در بسیاری از وقایع کربلا حضوری نزدیک داشته است؛ اما علی¬رغم این حضور پر رنگ و نزدیک، جانب امر را رعایت می¬کرده و تنها نقش یک سیاهی لشکر را در کربلا ایفا می¬کرد. او در صحرای کربلا نه شمشیری زد و نه تیری انداخت و از اطرافیان خود هم می-خواست تا چنین باشند.[3] سخن با شمر بن ذی¬الجوشن و تقبیح اقدام شمر جهت آتش زدن خیمه¬ها[4] و نیز سخن او با شمر برای بازداشتن او از به شهادت رساندن امام سجاد(ع)[5] از اعمال شایسته¬ای است که به نقل خود او در تاریخ به ثبت رسیده است.

 روایت شده که او پس از شهادت امام حسین(ع) به همراه خولی بن یزید از سوی عمر بن سعد مأموریت یافتند تا سر سیدالشهداء(ع) را به کوفه نزد     ابن¬زیاد ببرند.[6]

در وقایع و جریانات بعد از واقعه کربلا به خصوص در واقعه توابین او خود را از یاران سلیمان بن صرد خزاعی معرفی می¬کند و نقش پررنگی از خود در این پیکار به نمایش می¬گذارد؛ او تا پایان کار توابین در کنار آنها باقی می¬ماند.[7]

گویا مختار به خوبی از روحیه حمید بن مسلم و اعمال مزورانه¬اش آگاهی داشت از این¬رو پس از به نتیجه رسیدن قیامش، دستور تعقیب او را صادر کرد. حمید بن مسلم به قبیله عبدالقیس پناه برد و در میان آنان مخفی شد. سائب بن مالک و گروهی از یارانش وارد این قبیله شدند و به جستجوی او پرداختند؛ اما زمانی که به دستگیری دو نفر دیگر از حاضران در کربلا مشغول بودند. حمید بن مسلم از فرصت استفاده کرد و از آنجا فرار کرد و سپس با سرودن شعری از فرارش ابراز مسرت و شادی نمود.[8]

 

-----------------------------------------------------

منابع :

پژوهشکده باقرالعلوم (ع)

خبر آنلاين

-----------------------------------------------------

اسناد :

[1]-الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود؛ الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات رضی، 1368ش، ص260.

[2]-الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج6، ص18 و مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش، ج2، ص147.

[3]-الطبری، پیشین، صص446-447؛ شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص1413، ج2، صص106-108 و الاصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بی¬تا، صص92 و 74-93 و برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: الخوارزمی، الموفق بن احمد؛ مقتل الحسین(ع)، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی-تا، ج2، ص31 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965،ج4، ص75.

[4] -الطبری، پیشین، ص438 و ابن¬اثیر، پیشین، ص69.

[5]- الطبری، پیشین، ص454 و ابن¬اثیر، پیشین،  ص79.

[6]-البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977،ج3، ص206؛ الطبری، پیشین، ج5، ص455؛ شیخ مفید، پیشین، ص113 و  ابن¬اثیر، پیشین،  ص80.

[7]-الطبری، پیشین، صص554-600.

[8]- البلاذری، پیشین، ج6، ص409 و الطبری، پیشین، ج6، ص58

سخنان امام با يارانش در شب عاشورا

تاريخ الطبرى - به نقل از عبد اللَّه بن شريك عامرى ، از امام زين العابدين‏ عليه السلام - :

پس از آن كه عمر بن سعد بازگشت ، امام حسين‏ عليه السلام ياران خود را در نزديكى غروب [شب عاشورا] گِرد آورد . من ، بيمار بودم . خودم را به او نزديك كردم تا بشنوم . شنيدم كه پدرم به يارانش مى‏ فرمايد :

«خداى - تبارك و تعالى - را به بهترين گونه مى‏ ستايم و او را در خوشى و ناخوشى ستايش مى‏كنم . خدايا! تو را مى‏ستايم كه به نبوّت ، گرامى‏مان داشتى و قرآن را به ما آموختى و ما را در دين ، فهيم كردى و گوش و ديده و دل برايمان قرار دادى و ما را از مشركان ، قرار ندادى .

امّا بعد ، من ، نه يارانى نزديك‏تر و بهتر از يارانِ خود سراغ دارم و نه خانواده‏اى نيكوكارتر و برقرار كننده پيوند از خانواده خود . خداوند از جانب من به همه شما جزاى خير دهد ! هان كه گمان دارم از دست اين دشمنان ، فقط فردا را داريم . هان ! به شما اجازه رفتن دادم . همگى مى‏توانيد برويد كه تعهّدى به من نداريد . اين شب است و تاريكى ، شما را فرا گرفته است . آن را مَركب خود كنيد» .




الطبقات الكبرى :

 امام حسين ‏عليه السلام يارانش را در شب عاشورا - كه شب جمعه بود - گِرد آورد و پس از حمد و ثناى الهى و يادكردِ پيامبر خدا و نبوّتش - كه خدا به آن گرامى‏اش داشته و او را بدان بر امّتش نعمت داده است - فرمود :


برای مشاهده متن کامل سخنان  بر روی لینک ادامه مطلب کلیک نمایید ..

ادامه نوشته

ابد والله یا زهرا ما ننسی حسینا


ابد والله یا زهرا ما ننسی حسینا

سوگند به خدا ای زهرا! ما هرگز حسین را فراموش نمی کنیم...

محرم و صفر ماه بالیدن با نالیدن از ظلم است

بساط آموزه است از آموزگار حقیقی عشق

تمرین گریستن است برای خوب نگریستن

منتظران واقعی بدانند که

حسین را منتظرانش نکشتند :


"حسین کشته پیمان سقیفه بود"

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 1

یازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسیران اهل بیت از کربلا

عمر بن سعد در یازدهم محرم، کاروان اسیران اهل بیت علیهم‌السلام را در حالی که با غل و زنجیر بر شترها سوار شده بودند، از کربلا به سمت کوفه حرکت داد. حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام را نیز در حالی‌که به مشیت الهی به شدت بیمار بودند، با غل و زنجیر بر شتری سوار کردند.

اُسرا


امام زین العابدین (ع) فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را بیک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بسته بود. می گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب (س) گذشته است، بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می کنند، یزیدی که کاخ اخضر او یعنی کاخ سبزی که معاویه در شام ساخته بود، آنچنان بارگاه مجللی بود که هر کس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می باخت.

بعضی نوشته اند که افراد می بایست از هفت تالار می گذشتند تا به آن تالار آخری می رسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند. در چنین شرایطی این اسراء را وارد می کنند و همین زینب (س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می خواند و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می کند. زینب فریادش بلند می شود:

«شمخت بانفک»! «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا علی الله هوانا و بک علیه کرامه» ؟ (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 133 و مقتل الحسین، مقرم، صفحه 462 و اللهوف، صفحه 76)، ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته ای تو خیال می کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای، و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر تو است؟! به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم.



وب گاه شهید آوینی

قاتلان اباعبدالله(ع) - 1


خولی بن یزید اصبحی

خولی یاران و همراهان عمر بن سعد در کربلا بود. در برخی از منابع از خولی به عنوان قاتل عثمان بن علی(ع)[1] یا یکی از قاتلین او یاد شده است.[2] برخی دیگر از منابع نیز او را قاتل جعفر بن علی دانسته و آورده­اند: «خولی بن یزید اصبحی تیری به شقیقه یا چشم جعفر زد و او را به شهادت رساند.»[3]

برخی از منابع خولی را قاتل سیدالشهداء(ع) معرفی کرده و گفته­اند کسی که سر امام(ع) را از بدنش جدا کرد خولی بوده است.[4] اما برخی دیگر از منابع، بر این اعتقادند که او قاتل امام حسین(ع) نبود؛ اما از کسانی بود که اقدام به بریدن سر امام(ع) کرد؛ ولی وقتی وارد گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و  کنار رفت، در این هنگام شمر بن ذی­الجوشن یا سنان بن انس[5] و به نقلی برادر خولی- شبل بن یزید-  پیاده شد و سر امام(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.[6] 

پس از شهادت امام حسین(ع)، خولی به همراه محمد بن مسلم ازدی مأموریت یافت تا سر مقدس امام(ع) را نزد ابن­زیاد ببرد.[7] آنها شبانگاه به کوفه رسیدند؛ اما چون قصر ابن­زیاد در این هنگام بسته بود، او سر امام(ع) را به خانه خود برد و آن را در تنور خانه جای داد .

خولی دو زن داشت، یکی از قبیله حضرمیان، و یکی از قبیله بنی اسد. نام آنها، نوار و عیوف در تاریخ آمده و پدر یکی از آنها، مالک بن عقرب است. وقتی خولی نزد همسرش به اتاق رفت، همسرش پرسید، با خود چه آورده ای؟ خولی گفت: چیزی آورده ام که برای همیشه ثروتمند و بی نیاز خواهیم بود.

سر حسین بن علی علیه السلام را به خانه آورده ام! همسر او گفت: وای بر تو! مردم سیم و زر به خانه می برند و تو، سر فرزند رسول خدا آورده ای! به خدا سوگند که هرگز در کنار تو نخواهم ماند. این را گفت و بلند شد و بیرون آمد و ناگهان نظرش بر نوری عظیم افتاد و دید که: نوری به آسمان می رود و این نور از آن سر منور ساطع است و ملائکه به صورت مرغان سپید، در اطراف آن هستند. در بعضی اقوال تاریخی است که او شبانه، همسرش را ترک کرد و از آن خانه بیرون رفت.[8] خولی سر را برای ابن زیاد برد تا جایزه بگیرد.

او بعد از واقعه عاشورا همچنان زنده بود تا سال 65 هجری قمری زمانی که مختار ثقفی به خونخواهی حضرت حسین علیه السلام، قیام کرد و دنبال قاتلان آن حضرت بود، «معاذبن هانی» و «اباعمره کیسان» امیر پاسبانان خاص خودش را به دنبال خولی فرستاد.

مأموران او مأموریت یافتند تا به خانه خولی رفته و او را به سزای عمل زشتش برسانند. مأموران مختار خانه خولى بن يزيد را در محاصره گرفتند، خولی متوجه حضور مأموران شد پس در دستشویی خانه­اش مخفی شد. یاران مختار وارد خانه شدند و همسر خولی را یافته از او پرسیدند: «شوهرت كجاست؟» گفت: «نمى‏ دانم كجاست»؛ اما با اشاره­ی دست،  مخفیگاه خولی را به مأموران نشان داد. پس آنان خولی را در حالی که زنبيلى بر سر خويش نهاده بود پیدا کردند و از آنجا  بيرون كشيدند و سپس مختار را از اسارت او با خبر کردند. [9]

در کتاب لهوف نوشته سید ابن طاووس آمده است: «مختار به خولی گفت در کربلا چه کردی؟ گفت: نزد علی بن حسین (ع) آمده پوستین زیر او را برداشتم و مقنعه و گوشواره زینب (ع) را هم برداشتم. مختار گریه کرد و گفت او به تو چه گفت؟ گفت: او به من گفت: خداوند دست ها و پاهای تو را قطع خواهد کرد و خداوند تو را قبل از آتش آخرت به آتش دنیا بسوزاند....مختار گفت: به خدا قسم دعای آن طاهره مظلومه )ع) را مستجاب خواهم کرد». به دستور مختار، او را کشتند و جسدش را سوزانده و خاکسترش را بر باد دادند.

 

-----------------------------------------------------

منابع :

پژوهشکده باقرالعلوم (ع)

خبر آنلاين


-----------------------------------------------------

اسناد :

[1]- الدینوری، پیشین، ص257.

[2]- ابن­سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، 1993، خامسه1، ص476؛ البلاذری، پیشین، ج3، ص201؛ الطبری، پیشین، ج5، ص449 و شیخ مفید، پیشین، ص109.

[3]-ابن­شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، 1379ق، ج4، ص107 و البحرانی، عبدالله؛ العوالم الامام الحسین(ع)، تحقیق مدرسه الامام المهدی(عج)، قم، مدرسه الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1407، ص281.

[4]-ابن­سعد، پیشین، خامسه1، ص474؛ البلاذری، پیشین، ج3، ص204؛ الطبری، پیشین، ج5، ص453 و الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ص1991، ج5، ص119.

[5]-الطبری، پیشین، ج5، ص450؛ شیخ مفید، پیشین، ج2، ص112 و سید بن طاوس؛ اللهوف، تهران، جهان، 1348ش، ص126.

[6]- الدینوری، پیشین، ص258.

[7]-ابن­سعد، پیشین، خامسه1، ص481؛ البلاذری، پیشین، ج3، ص206؛ الطبری، پیشین، ج5، ص455 و ابوالفرج الاصفهانی، پیشین، ص118.

[8]-البلاذری، پیشین، ج3، ص206؛ الطبری، پیشین، ج5، ص455؛ و ابن اثیر، پیشین، ص80 و ابن­کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1986، ج8، ص189.

[9]-الطبری، پیشین، ج6، ص59؛ مسکویه، پیشین، ص180؛ ابن اعثم، پیشین، ج6، ص244 و الخوارزمی، پیشین، صص223-224

روز عاشورا و جنگ تن به تن حضرت با سپاه کفر


السَيِّدُ بنُ طاووسَ في اللُهوفِ عَن راوي الحَديثِ :

ثُمَّ إنَّ الحُسَينَ عليه السلامدَعا الناسَ إلى البَرازِ ، فَلَم يَزل يَقتُل كُلَّ مَن بَرَزَ إلَيهِ ، حَتّى قَتَل مَقتَلةً عَظيمَةً ، وَهُوَ في ذلك يَقولُ : القَتلُ أولى مِن رُكوبِ العارِ وَالعارُ أولى مِن دُخولِ النارِ قال بَعضُ الرواةِ : وَاللّه ما رَأيتُ مَكثورا قَطُّ قَد قُتِلَ وُلدُهُ وَأهلُ بَيتِهِ وَأصحابُهُ أربَطُ جَأشا مِنهُ ، وَإنَّ الرجالَ كانَت لَتَشُدُّ عَلَيهِ فَيَشُدُّ عَلَيها بِسَيفِهِ فَتَنكَشِفُ عَنهُ انكِشافَ المِعزى إذا شَدَّ فيها الذِئبُ ، وَلَقَد كانَ يَحمِلُ فيهم ، وَقَد تَكَمَّلوا ثَلاثينَ ألفا ، فَينهَزِمونَ بَينَ يَديهِ كَأنَّهُم الجَرادُ المُنتَشِرُ ، ثُمَّ يَرجِعُ إلى مَركَزِهِ وَهُوَيَقولُ : «لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّه العَليِّ العَظيمِ»؛

سيّد بن طاووس در لهوف ، به نقل از راوى حديث :

آن گاه ، حسين عليه السلام دشمن را به جنگ تن به تن طلبيد ، هركس را كه به مبارزه اش مى‌آمد مى‌كشت ، چندان كه شمار عظيمى را از پاى درآورد ، و در ضمن مبارزه مى‌فرمود : كشته شدن سزاوارتر از پذيرش ننگ است ننگ بهتر از رفتن به آتش دوزخ است

يكى از راويان گويد : به خدا قسم هرگز نديده ام شخص مغلوبى را كه فرزندان و اعضاى خانواده و يارانش همگى كشته شده باشند و مانند حسين چنين آرام و خونسرد باشد . .

لشكر دشمن حلقه را بر او تنگ مى‌كرد اما او با شمشير خود بر آنان حمله مى آورد و چنان از برابر او مى‌گريختند كه گله اى بز از برابر گرگى كه بر آن حمله كرده باشد . او بر سپاه سى‌هزار نفرى آنان يورش مى‌آورد و آنها را مانند مور و ملخ پراكنده مى‌ساخت ، و آن گاه «لا حول ولا قوة إلاّ باللّه العليّ العظيم» گويان به قرارگاه خود بازمى‌گشت .


-----------------------------------------------------
منبع: اللهوف سيّد بن طاووس : ١٧٠

زنده در قبر دل ما بدن کشته توست ..


خلق در ظل خودى محو و تو در نور خدا

ما سوى در چه مقیمند و مقام تو کجاست

زنده در جان و دل ما بدن کشته توست

جان مائى و تو را قبر حقیقت دل ماست

دشمنت کشت ولى نور تو خاموش نگشت

آرى آن جلوه که فانى نشود نور خداست

بیرق سلطنت افتاد کیان را ز کیان

سلطنت سلطنت توست که پاینده لو است

نه بقا کرد ستمگر نه بجا ماند ستم

ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست

زنده را زنده نخوانند که مرگ از پى اوست

بلکه زنده است شهیدى که حیاتش ز قفاست

دولت آن یافت که در پاى تو سر داد ولى

این قبا راست نه بر قامت هر بى سر و پاست

ما فقیریم و گدا بر سر کوى تو حسین

پادشاه است فقیرى که در این کوچه گداست

بخشی از فرمایشات مهم امام حسین در سرزمین منی و ایام حج



بخشی از فرمایشات مهم امام حسین در سرزمین منی و ایام حج، یک سال قبل از به درک واصل شدن معاویه (سال 60 هجری) خطاب به علما و شخصیت های برجسته ی آن روزگار:


... وَاءَنْتُمْ اءَعْظَمُ النّاسِ مُصِيبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ مَنازِلِ العُلَماءِ لَوْكُنْتُمْ تَشْعُرون ذلِكَ بِاءَنَّ مَجارى اْلاُمورِ وَاْلاَحْكامِ عَلى اءَيْدِى الْعُلَماءِ بِاللّه اْلا مناءِ عَلى حَلا لِهِ وَحَرامِهِ فَاءَنْتُمُ الْمُسْلُوبُونَ تِلْكَ الْمَنْزلَةَ وَمَا سُلِبْتُم ذلِكَ إِلاّ بِتَفَرُّقِكُمْ عَنِ الْحَقِّ وَاْختِلافِكُمْ فِى السُّنَةِ بَعْدَ الْبَيِّنَةِ الْواضِحَة ولَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى اْلاَذى وَتَحَمَّلْتُمُ الْمَؤُونَةَ فى ذاتِ اللّه كانَتْ اءُمورُاللّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَعَنْكُمْ تَصْدُرُ وَاِلَيْكُمْ تَرْجِعُ ولكِنّكُم مَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَاستَسلمتُم اءُمْورَاللّهِ فى اءَيديهِم يَعْمَلُونَ بِالشُّبهاتِ ويَسيرُون فى الشَّهَواتِ سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِكَ فِراركُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَاِعْجابُكُمْ بِالْحَياةِ الّتى هِىَ مُفارِقَتكُم فَاءَسْلَمْتُمْ الضُّعَفاءَ فِى اءَيديهِم فَمِنْ بَيْن مُستَعبَدٍ مَقْهُورٍ وبَيْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعيشتِهِ مَغْلُوبٍ يَتَقَلَّبُونَ فِى الْمُلْك بآرائِهِمْ وَيَسْتَشْعِرونَ الْخِزْىَ بِاءَهْوائِهِمْ اِقتِداءً بِاْلاَشْرارِ وَجُرْاءَةً عَلى الْجَبّارِ

فى كُلِّ بَلَدٍ منْهُمْ عَلى منْبَرِهِ خَطيبٌ مِصقعٌ فَاْلاَرضُ لَهُمْ شاغِرةٌ وَاءَيْديهمْ فيها مَبْسوطَةٌ وَالنَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لا يَدْفَعُونَ يَدَ لامِسٍ، فَمِنْ بَيْن جَبَّارٍ عَنيدٍ وَذى سَطوَةٍ عَلى الضَّعفَةِ شَديدٍ، مُطاعٍ لا يَعْرِفُ الْمُبْدِءَ المُعيدَ

فَيا عَجَباً وَمالى لااءَعْجَبُ وَاْلاَرضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَمُتَصَدِّقِ ظلومٍ وعامِلٍ عَلى المُؤ مِنينَ بِهِمْ غَيْرُ رَحيمٍ، فَاللّهُ الْحاكِمُ فيما فيهِ تَنازَعْنا وَالْقاضى بِحُكْمِهِ فيما شجَرَ بَيْنَنا

اَللّهُمَّ اِنَّكَ تَعْلَمُ اءَنَّهُ لَمْ يَكُنْ ما كانَ مِنَّا تَنافُساً فى سُلْطانٍ وَلاَ الِْتماساً مِنْ فُضولِ الْحُطامِ وَلكِنْ لِنُرِىَ المعالِمَ مِنْ دِينكَ ونُظْهِرَ اْلا صْلاحَ فى بِلادِكَ وَيَاءمَنَ الْمَظْلُومُون مِنْ عِبادكَ وَيُعْمَلَ بِفَرائِضِكَ وَسُننِكَ وَاَحْكامِكَ فِاَنَّكُمْ اِنْ لا تَنْصُرونا وَتَنْصِفونا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَليْكُمْ وَعَمِلُوا فى اِطفاءِ نُورِ نَبِيِّكُمْ وَحَسْبُنَااللّه وَعَليهِ تَوكَّلنا وَاليهِ اَنَبْنا وَاِلَيْهِ الْمَصيرُ))

ترجمه:

... مصيبت شما (گروه علمای دین) از مصائب همه مردم سهمگين تر است ؛ زيرا منزلت و مقام علمايى را از شما باز گرفته اند چون در حقيقت امور ادارى كشور و صدور احكام قضايى و تصويب برنامه هاى كشور بايد به دست دانشمندان روحانى كه امين حقوق الهى و داناى حلال و حرامند اجرا شود. اما اينك مقامتان را از شما باز گرفته و ربوده اند و اين كه چنين مقامى را از دست داده ايد هيچ علتى ندارد جز اين كه از دور محور حق پراكنده ايد و در باره سنّت پس از اين كه دلايل روشن بر حقيقت و كيفيت آن وجود دارد، اختلاف پيدا كرده ايد. شما اگر مردانى بوديد كه بر شكنجه و ناراحتى شكيبا بوديد و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى مى شديد مقررات براى تصويب پيش شما آورده مى شد و به دست شما صادر مى شد و مرجع كارها بوديد. اما شما به ستمكاران مجال داديد تا اين مقام را ازشما بستانند و گذاشتيد حكومتى كه قانونا مقيد به شرع است به دست ايشان بيفتد تا براساس سست حدس و گمان به حكومت پردازند و طريقه خودكامگى و اقناع شهوت را پيشه سازند.

مايه تسلط آنان بر حكومت ، فرار شما از كشته شدن بود و دلبستگى تان به زندگى گريزان دنيا. شما با اين روحيه و رويه، توده ناتوان را به چنگال اين ستمگران گرفتار آورديد تا يكى برده وار سركوفته باشد و ديگرى بيچاره وار سرگرم تاءمين آب و نانش. و حكام خودسرانه در منجلاب سلطنت غوطه خورند و با هوسبازى خويش ننگ و رسوايى به بار آورند، پيرو بدخويان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند.

در هر شهر سخنورى از ايشان بر منبر آمده و گماشته است . خاك وطن زير پايشان پراكنده و دستشان در آن گشاده است . مردم بنده ايشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. يك حاكم ديكتاتور و كينه ورز و بدخواه و حاكم ديگر بيچارگان را مى كوبد و به آنها قلدرى و سختگيرى مى كند و آن ديگر فرمانروايى مسلط است كه نه خدا را مى شناسد ونه روز جزا را.

شگفتا! و چرا نه شگفتى ! كه جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمكارى است كه ماءمور مالياتش ستم ورز است و استاندارش نسبت به اهالى و مؤ منان نامهربان و بى رحم .خداست كه درموردآنچه درباره اش به كشمكش برخاسته ايم حكومت و داورى خواهد نمود و درباره آنچه بين ما رخ داده با راءى خويش حكم قاطع خواهدكرد.

حسين بن على عليهما السلام در پايان سخنرانيش چنين گفت :

((خدايا! بى شك تو مى دانى آنچه از ما سرزده (يعنى مبارزه اى كه اخيرا بر ضد دستگاه حاكمه اموى پيش گرفته ايم ) رقابت در به دست آوردن قدرت سياسى نبوده و نه جستجوى ثروت ونعمتهاى زائد، بلكه براى اين بوده كه اصول و ارزشهاى درخشان دينت را بنماييم و ارائه دهيم و در كشورت اصلاحات پديد آوريم و بندگان ستمزده ات را ايمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانيم . و نيز تا به وظايفى كه مقرر داشته اى و به سخن و قوانين و احكامت عمل شود. بنابراين شما (گروه علماى دين ) اگر ما را يارى نكنيد و در گرفتن داد ما با ما همصدا نگرديد ستمگران در مقابل شما قدرت بيشترى پيدا خواهند نمود و در خاموش كردن مشعل فروزان ((نبوت )) فعالتر خواهند گرديد خداى يگانه ما را كفايت است و بر او تكيه مى كنيم و به سوى او رومى آوريم و سرنوشت ما دست او و بازگشت ما به سوى اوست )).

و اين بود خطبه حسين بن على عليهما السلام كه در ((منى )) ايراد فرموده و بر حاضران مؤ كّداً دستور داده است كه در ابلاغ آن بر ديگران تلاش كنند تا تدريجا همه مسلمانان از ضربه هايى كه بر پيكره اسلام وارد شده آگاه شوند و از حوادث خطرناك آينده كه اساس اسلام را مورد تهديد قرار مى دهد مطلع گردند.



---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع: کتاب سخنان حسین بن علی علیهما السلام از مدینه تا کربلا – گردآوری: مرحوم محمد صادق نجمی

این کشته فتاده به هامون حسین توست




روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی قرار

عرش آن زمان به لرزه در آمد که چرخ پیر
افتاده در گمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری محمل شتر سوار

با آن سر زد آن عمل از امّت نبی
روح الامین ز روی نبی گشت شرمسار

و آن گه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد



بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور نشور، واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد

هر جا که بود آهویی از دشت پا کشید
هر جا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شهید امام زمان فتاد

بی اختیار نعره هذا حسین از او
سر زد چنان، که آتش او در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعه الرسول
رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول



این کشته‏ ی فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر، کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه‏ی محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب، فتاده‏ی دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب تپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

پس روی در بقیع و به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد



کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه‏ی عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی نی درآ چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل، فتنه‏ی موج بلا ببین

تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه‏ی کربلا ببین

یا بضعه الرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد


ترکیب بند محتشم کاشانی


عبدالله بن حسن


روز پنجم محرم را میهمان سبط اکبر پیامبر(ص) و سید جوانان اهل بهشت، یعنی امام حسن مجتبی(ع) هستیم که دو پسرش ـ قاسم و عبدالله ـ در کربلا در رکاب عمو به شهادت رسیدند.

«عبدالله بن حسن» فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه خانواده خود و عمویش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به سوی کوفه آمده بود.

از صبح تا عصر عاشورا ، ابتدا اصحاب امام حسین(ع) و سپس اهل‌بیت آن حضرت یک به یک و یا دسته‌جمعی به میدان رفتند و به شهادت رسیدند؛ و سرانجام زمانی رسید که امام(ع) یکه و تنها در میان هزاران هزار دشمن مسلح باقی ماند و گهگاه فریاد بر می‌آورد: «آیا یاری‌کننده‌ای هست که به خاطر خدا از حرم رسول خدا دفاع کند؟».

«شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام(ع) هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار می‏دادند.

عبدالله که در بین كودكان و زنان، در خیمه‌گاه حضور داشت تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد و ناگهان از خیمه‌ها بیرون آمد. حضرت زینب(س) او را گرفت شاید که بتواند مانع رفتن وی شود و نگذارد یادگار برادر طعمه‌ي گرگ‌های گرسنه یزیدی گردد؛ ولی عبدالله گفت: «نه، به خدا سوگند عمویم را تنها نمی‌گذارم». سپس دست خود را از دست عمه رها ساخت، به سوی میدان دوید و خود را به امام(ع) رساند تا با بدن کوچک و ظریفش از او دفاع کند.

در غوغایی که دور امام(ع) ایجاد شده بود یکی از لشکریان یزید شمشیر خود را به قصد ضربه زدن به آن حضرت فرود آورد. عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشیر به امام اصابت نکند. شمشیر، بُـرّان و ضربه، سنگین بود و دست نوباوه‌ي پیامبر(ص) را از بدن جدا کرد؛ آنگونه که فقط به پوستی آویخته شد. عبدالله یتیم از شدت درد ناله‌ای برآورد و پدرش را صدا کرد: «وا ابتاه ... »

اینک، حال امام را تصور کنید که هر دو امانت برادر شهیدش ـ‌ قاسم و عبدالله ـ را نیز پرپرشده می‌دید... 

اشك و خون از ديده‌اش بر خاك ريخت

اشك بر آن كودكِ بي‌باك ريخت

امام(ع) او را در آغوش گرفت، به خود چسپاند و در گوشش زمزمه کرد:«فرزند برادرم! صبر داشته باش و خداوند بزرگ را بخوان؛ تا او تو را به پدران صالحت ملحق کند».

آن برادرزاده‌ام صد چاك شد

اين برادرزاده‌ام بر خاك شد

آن برادرزاده‌ام سرمست رفت

اين برادرزاده‌ام بي‌دست رفت

امام(ع) سپس دست به دعا برداشت و گفت:«خداوندا! اگر مقدر کرده‌ای که این قوم را تا مدتی زنده نگهداری در بین آنان تفرقه‌ای سخت بیانداز... زيرا آنان ما را دعوت کردند و وعده یاری دادند اما به ما حمله کردند و ما را کشتند».

بسته شد چشمش، ولي لب باز شد

آخرين نجواي شه آغاز شد

كاي خدا گر چه مرادت حاصل است

ديدن مرگ يتيمان مشكل است

در ره تو هستي‌ام از دست رفت

حيف شد، عبداللَهَم از دست رفت

اين دو بر من، روح پيكر بوده‌اند

يــادگــاران بــرادر بـــوده‌اند

در این هنگام تیرانداز سپاه دشمن ـ که گفته‏ اند «حرملة بن کاهل» بود ـ گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد ...

الا لعنة الله علی القوم الظالمين ؛ و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.





-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع اصلی:

1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .

2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .

3. اشعار فارسی، زبان حال هستند و سنديت قطعي ندارند. (منبع: جزوه آموزشي آداب مرثيه‌خواني با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافي ؛ قم: انتشارات شفق، 1380).

بخشی از سخنان حضرت در روز عاشورا 2



عن الحسين عليه السلام مِن كَلامِهِ يَومَ عاشوراءَ :

ألا وَإنَّ الدَّعيَّ ابنَ الدَّعيِّ قَد رَكَّزَ بَينَ اثنَتينِ بَينَ السُلَّةِ وَالذِلَّةِ وَهَيهاتَ مِنّا الذِلَّةُ يَأبى اللّه ُ ذلك لَنا وَرَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ وَحُجورٌ طابَت وَطَهُرَت وَأنوفُ حَميَّةٍ وَنُفوسُ أبيَّةٍ مِن أن تُؤثِرَ طاعَةَ اللِئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرام

امام حسين عليه السلام ـ در بخشى از سخنانش در روز عاشورا ـ :

هان ! اين حرامزاده پسر حرامزاده مرا ميان دو چيز مخيّر كرده است : ميان شمشير و تن دادن به خوارى . و هيهات كه ما تن به ذلّت و خوارى دهيم . خدا و رسول او و مؤمنان و دامنهاى پاك و مطهّر(ى كه ما در آن پرورش يافته ايم) و دلهاى غيرتمند و جانهاى بزرگمنش ، اين را بر ما نمى پذيرند كه فرمانبرى از فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم .


----------------------------------------------------
منبع: اللهوف : ٩٧

اقامه عزای سیدالشهداء علیه السلام تسلی خاطر مادر است

اقامه عزای سیدالشهداء علیه السلام تسلی خاطر مادر است

و تسلی دل مادر سلام الله علیها جلب رضایت خدا و اسباب ظهور فرزند

لما اخبر النَبي صلي الله عليه و آله ابنته فاطمه بقتل ولدها الحسين و ما يجري عليه من المحن بكت فاطمه بكاءً شديداً و قالت: يا ابه، متي يكون ذلك؟ قال: في زمان خال مني و منك و من علي.
فاشتدّ بكائها و قالت: يا ابه فمن يبكي عليه و من يلتزم باقامة العزاءِ له؟
فقال النبي: يافاطمه، ان النساء امتي يبكين علي نساء اهل بيتي، و رجالهم يبكون علي رجال اهل بيتي،
و يجددون العزاء جيلاً بعد جيل في كل سنة، فاذا كان يوم القيامة تشفعين انت للنساء و انا اشفع للرجال ...
                                                                   

چون رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌و‌آله فاطمه را از شهادت حسين و مصائبي كه بر او وارد مي‌شود خبر داد، فاطمه سلام‌الله‌عليها سخت بگريست و عرض كرد: اي پدر، اين حادثه كي واقع مي‌شود؟
فرمود: وقتي كه نه من باشم و نه تو و نه علي.
فاطمه (س) بر شدت گريه بيفزود و عرض كرد:
اي پدر: پس چه کسی براي فرزندم گريه مي‌كند و مجلس عزا و مصيبت او را برپا مي‌كند؟
رسول خدا (ص) فرمود:
اي فاطمه زنان امت من مي‌گريند بر زن‌هاي اهل‌بيت من و مردان امت من مي‌گريند بر مردان اهل‌بيت من و عزاي فرزند مرا هر سال طايفه‌اي بعد از طايفه‌اي تازه مي‌كنند. پس چون روز قيامت شود تو شفاعت زنان را مي‌كني و من شفيع مي‌شوم مردان را ...



-------------------------------------------------------
   بحارالانوار، ج 44، ص 292

لذت دیدار ..


دلم هوای ضریح شما رو کرده .. مولا .. دلم برای دیدن حرمتون پر می کشه ، دوباره جوار زیارت می‌خوام

------
اربعین بود ، کربلا قیامت بود ..و چه صف طولانی‌ای از زائران دل‌خسته

چه انتظار شیرینی

جمعیت بود که ناله می‌کرد و ذکر می‌گفت ..

فشار جمعیت منو جلو می‌برد و من فقط محو تماشای در دیوار باب ‌الحوائج بودم..

تو ذهنم فقط این جمله چرخ می‌خورد .. اگر قرار بود حاجت‌روا نکنی این خیل عظیم جمعیت رو لقب "باب‌الحوائج" ازتون می‌گرفتن..

دنبال حاجتی می‌گشتم که وقتی برگشتم حسرت نخورم که چه گدای بی‌لیاقتی هستم و از خوان کرم مولا چه کم برداشت کردم.

همه گفته بودن سفر اول هرچی بخوای می‌دن و سقا که تا به حال دست رد به سینه کسی نزده ..

جمعیت جلو می‌رفت و من ذهنم پر حاجت بود .. یهو به خودم اومدم ظریح مولا جلوی چشمام بود و سیل اشک که  اجازه نمی‌داد با وضوح ببینم ، پاهایی که تمام رمق قدم برداشتنشونو از دست داده بودن و جمعیتی که اجازه نمی‌داد بایستی

کلمات خود به خود جاری می‌شدند .. مولا .. سقا .. اجازه زیارتتونو ازم نگیرید .. اربعین بعد مخوام بیام پابوسی ..


---------

اربعین پارسال که داشتم می‌رفتم به همه گفتم امکان نداره دست خالی برگردید . می‌دونید تو حرم کی پا میذارید .. خودم حاجت گرفتم که میگم



-----------------------------------------------
خط‌خطی‌هایی از زیبا‌ترین سفر عمرم


عاشورا و حماسه حسینی از نگاه اندیشمندان 13


عبّاس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری) :


جنبش حسین(ع)، یکی از بی نظیرترین جنبش های تاریخی است که تاکنون در زمینه دعوت های دینی یا نهضت های سیاسی پدیدار گشته است … دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نکرد و از شهادت حسین(ع) تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.

امیری حسین و نعم الامیر ..


شعَيبُ بنُ عَبدُالرَّحمنِ الخُزاعيِّ :
وُجِدَ عَلى ظَهرِالحُسَينِ بنِ عَليٍّ يَومَ الطَّفِّ أثَرٌ ، فَسَألوا زَينَ العابِدينَ عَن ذلك فَقالَ : هذا مِمّا كانَ يَنقُلُ الجَرابَ عَلى ظَهرِهِ إلى مَنازِلَ الأرامِلِ وَاليَتامى وَالمَساكينَ؛

شعيب بن عبد الرحمن خزاعى :
در روز طفّ (كربلا) بر پشت مبارك حسين بن على اثر چيزى ديده شد . درباره آن از زين العابدين پرسيدند ، فرمود : اثر كيسه هايى است كه بر پشت خود مى نهاد و به خانه هاى زنان بى سرپرست و يتيمان و مستمندان مى برد .

-----------------------------------------------------

منبع: مناقب ابن شهرآشوب : ٤ / ٦٦

عاشورا و حماسه حسینی از نگاه اندیشمندان 12


نیکِلْسون (خاورشناس معروف) :


بنی امیّه، سرکش و مستبد بودند، قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند … و چون تاریخ را بررسی کنیم، گوید: دین بر ضدّ فرمانفرمایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراطوری ایستادگی نمود. بنابراین، تاریخ از روی انصاف حکم می کند که خون حسین(ع) به گردن بنی امیّه است.

عاشورا و حماسه حسینی از نگاه اندیشمندان 11

 آنطون بارا (مسیحی) :

اگر حسین از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی برمی افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می‌نمودیم و مردم را با نام حسین(ع) به مسیحیّت فرا می خواندیم.


-------------------------------------------------------------------------------------------------------

شماره 1 ، شماره 2 ، شماره 3 ، شماره 4 ، شماره 5 ،
شماره 6 ، شماره 7 ، شماره 8 ، شماره 9 ، شماره 10

فرمایشات امام حسین (ع) در روز عاشورا

عباد الله اتقوا الله و كونوا من الدنيا على حذر فان الدنيا لو بقيت على احد او بقـى عليها لكانت الانبياء احق بالبقاء و اولـى بالرضا و ارضـى بالقضاء غير ان الله خلق الـدنيا للفناء فجـديـدها بال و نعيمها مضمحل و سـرورهـا مكفهر و المنزل تلعه و الدار قلعه.فتزودوا فان خير الزاد التقوى و اتقـوا الله لعلكـم تفلحـون.


بنـدگان خدا! از خـدا بترسيد و از دنيا بر حذر باشيـد كه اگربنا بـود همه دنيا به يك نفر داده شـود و يا يك فـرد بـراى هميشه در دنيا بمانـد, پيامبران براى بقا سزوارتر بـودند و جلب خشنـودى آنان بهتر و چنيـن حكمـى خـوش آيندتـر بـود, ولـى هـرگز ! زيـرا خـداوند دنيا را بـراى فانـى شــدن خلـق نمــوده كه تازه هايش كهنه و نعمتهايـش زايل خواهد شد و سرور و شادىاش به غم و اندوه مبدل خواهـد گرديـد, منزلـى پست و خانه اى مـوقت است, پـس بـراى آخـرت خـود تـوشه اى برگيريد. و بهتريـن تـوشه آخرت تقـواست, از خدا بترسيد, باشد كه رستگار شويد.


----------------------------------------------------
منبع: مقتل خوارزمى , ج 1,ص 253

سخنان امام حسین (ع) در روز عاشورا



ان اهل الارض يموتون و اهل السماء لايبقون و ان كل شىء هالك الا وجه الله الذى خلق الارض بقـدرته و يبعث الخلق فيعودون و هـود فـرد وحــده.


اهل زميـن مى ميرند واهل آسمان باقـى نمـى مانند و همه چيز رو به فناست, جز ذات پروردگارى كه زميـن را به قدرتـش آفريده, و خلق را برانگيزاند وهمه به سوى او باز مى گردند, و او تنها يگانه است.


---------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت1:
منبع : مقتل خوارزمى, ج 1, ص 327


عاشورا و حماسه حسینی از نگاه اندیشمندان 10


لیاقت علی خان (نخستین نخست وزیر پاکستان) :

این روز محرّم، برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگی دارد. در این روز، یکی از حزن آورترین و تراژدیک‌ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد، شهادت حضرت امام حسین(ع) در عین حزن، نشانهء فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود، زیرا تسلیم کامل به اراده الهی به شمار می رفت. این درس به ما می آموزد که مشکلات و خطرها هر چه باشد، نبایستی ما پروا کنیم و از حق و عدالت منحرف شویم.


-------------------------------------------------------------------------------------------------------

شماره 1 ، شماره 2 ، شماره 3 ، شماره 4 ، شماره 5 ،
شماره 6 ، شماره 7 ، شماره 8 ، شماره 9 

عاشورا و حماسه حسینی از نگاه اندیشمندان 9


ل. م. بوید :

در طیّ قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته اند و در همین هاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین(ع) و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می گویند شرکت کرده ام، هرچند که ۱۳۰۰ سال از تاریخ آن گذشته است.


-------------------------------------------------------------------------------------------------------

شماره 1 ، شماره 2 ، شماره 3 ، شماره 4 ، شماره 5 ،
شماره 6 ، شماره 7 ، شماره 8 ، شماره 10

عاشورا و حماسه حسینی از نگاه اندیشمندان 8




محمّد علی جناح (قاعد اعظم پاکستان) :
هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین(ع) از لحاظ فداکاری نشان داد در عالم پیدا نمی شود. به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نمایند.


-------------------------------------------------------------------------------------------------------

شماره 1 ، شماره 2 ، شماره 3 ، شماره 4 ، شماره 5 ،
شماره 6 ، شماره 7 ، شماره 9 ، شماره 10

عاشورا و حماسه حسینی از نگاه اندیشمندان 7


جُرج جُرداق (دانشمند و ادیب مسیحی) :

وقتی یزید مردم را تشویق به قتل حسین(ع) و مأمور به خونریزی می کرد، آنها می گفتند: "چه مبلغ می دهی؟" امّا انصار حسین(ع) به او می گفتند: "ما با تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم".


-------------------------------------------------------------------------------------------------------

شماره 1 ، شماره 2 ، شماره 3 ، شماره 4 ، شماره 5 ،
شماره 6 ، شماره 8 ، شماره 9 ، شماره 10