وهابيت - قسمت هشتم

دشمني وهابيت با پيامبر به روايت تصاوير


ادامه از قسمت سوم مبحث وهابيت


يك سري ميريم مكه


واقع در شارع الشهداء، حسين بن على بن حسن بن حسن، در سال 169 با شورش بر ضد هادى عباسى به قتل رسيد، امام باقر عليه السلام مى‏فرمايند پيامبر از فخ كه مى‏گذشت ايستاد، ركعتى نماز خواند و وقتى ركعت دوم را خواند گريه كرد وفرمود: جبرئيل به من خبر داد كه:

يا محمد ان رجلا من ولدك يقتل فى هذا المكان و اجر الشهيد معه اجر الشهيدين.

اين مقبره به خاطر دشمني با پيامبر تخريب شده است

اما كنار آن، قبر عبدالله بن عمر است، كه دشمني او نيز با علي و آل علي عليهم السلام ثابت است، اين قبر هم مخروبه بود، ولي با ارادتي كه شهردار مكه به دشمنان پيامبر دارد قبر آن را آباد كرد، دورش ديوار سفيد كشيد، برايش نرده‏هاي آهني با رنگهاي طلائي و سفید نصب كرد



و بر روي تابلو کنار درب ورودی نوشت:

مقبره عبدالله بن عمر





خوب به دو عبارت ابتدای سنگ دقت کنید!
نوشته: وزارة الشئون البلدیة و القرویة
و زیر آن: أمانة العاصمة المقدسة
این دو عبارت روی سنگ حک شده ولی رنگ آن رفته است، به هر حال این سنگ دارای نشان حکومتی است.
حال چرا نوشتند قبر شماره 2؟
چراکه عبدالله بن عمر مقبره دیگری در محله ای به نام محصب دارد که در واقع مقبره اصلی اوست، اما چون احتمال دادند (یا خواستند نام نواده خلیفه جعلی فراموش شود) برایش قبر دومی نیز دست و پا کردند.

دشمنی با پیامبر شاخ و دم دارد؟

اين قصه سر دراز دارد
اين غصه سر دراز دارد


در قسمت نهم و دهم به بقيع ، استفاده هاي ابزاري از آيات و چند نکته ديگر خواهيم پرداخت


--------------------------------------------------------------------

منبع : مرکز پاسخگویی به سؤالات ديني (askquran)

وهابيت - قسمت 7

دشمني وهابيت با پيامبر به روايت تصاوير

دوستان گرامي

در ادامه مباحث بررسي وهابيت و دشمني آنها با اسلام و قرآن طي مطالب طي سه قسمت به بررسي دستکاري هاي وهابيت در اماکن مقدسه مسلمانان مي پردازيم :

موضوع اين قسمت: حذف نام پيامبر از مسجد پيامبر فقط به بهانه شرك

 

از باب البقيع كه وارد حرم شويد، به سه هشتي كه هركدام دو شبكه فولادي محرابي شكل دارد برخورد ميكنيم

مقابل ضريح مي‏ ايستيم سلام مي‏ديم.



از راه دور نيز قبوله

 

ميريم تو حال خودمون ..

ياد سالهاي قبل كه بي افتيم، بيشتر پي به نامردي و نمك نشناسي وهابي ها مي‌بريم
بد جوري ميخوره تو ذوقمون
جمعا شش شبكه فولادي است كه روي آنها تا چند سال قبل نوشته بود

يا الله يا محمد

 

نام الله همراه نام پيامبر

 


اما از سه سال قبل تا كنون محمد را برداشته و به جاي آن مجيد گذاشتند



لابد تو ذهنتون مي آد که بگي چرا اينكار را ميكنيد؟

مي دوني جوابشون چيه؟

(با عرض پوزش از ساحت قدس نبوي) بي شرمانه مي گن :  چون محمد مُرده و پوسيده، لازم نيست نامي از او باشد

ابن تيميه (رهبر فكري وهابيها) آمد تو مسجد و با گستاخي تمام با عصاي خودش به قبر پيامبر اشاره كرد و گفت:

اين عصاي من از استخوانهاي پوسيده زير اين خاك ارزشش بيشتر است، زيرا عصاي من حاجت مرا مي دهد اما از او كاري ساخته نيست.

باشه! شايد روي نفهمي و حماقت، اين ايده دنبال مي‏شود

ولي ميفهمي حماقت تنها نيست خباثت هم هست

ميگي نه بيا بيشتر مسجد را بگرديم

از مسجد قديمي كه مياي بيرون پاتو ميذاري مسجد جديد، نوشته اي جلب توجه ميكنه

نوشته:

بنی بيده هذه الاحجار الاربعه فلان تأسيا بالنبي صلی الله عليه و آله وسلم تقبل الله منه (و ذاك في شهر ربيع الاول سنه 1373 ه.ق)



ترجمه متن نوشته شده روي سنگ سفيد عکس بالا :

اين چهار سنگ را ملک سعود (پادشاه سابق عربستان) گذاشته تا به پيامبر تأسي كرده باشد، خدا از او قبول نمايد، اين در سال 1373 هجري قمري بوده است

خوب به عكس دقت كنيد!

ديوارهاي حياط جديد (سمت چپ) با سنگهائي متفاوت از ديوار قديم است

چند نكته:
1 . تمام قستهاي دو حياط قديمي تخريب شده، ولي اين علامت را نگه داشتند، چرا؟

چون نام پادشاه مقدس است.

پس يادگاري خوب است اما براي پادشاه نه پيامبر.

2. رنگ سنگ‏هاي مسجد قديم قهوه‏اي متمايل به نارنجي است، چون فقط دست شاه به آن چهار سنگ خورده آن سنگها را با دو رنگ قهوه‏اي تيره و سفيد متمايز كردند، سنگ تراش نامشون رو روي سنگ تراشيده تا براي هميشه بمونه، هركه سنگو ديد ياد او بيافته.

3.  گذاشتن چهار سنگ به صورت سمبليك، يعني تأسي به پيامبر؟!

تأسي به پيامبر خوب است، اما رياكاري شرك است.

ميگن نه اين شرك نيست چون پادشاه اولوالامره و كارهايش روي حساب و كتابه!

اما اگر مسلماني به توصيه پيامبر عمل كند و به زيارت ايشان حتی بعد وفاتشان بيايد مشرك است.

دشمني با پيامبر به نظر شما شاخ و دم دارد؟؟!!

يعني كاري كه پادشاه در نيم قرن پيش كرده ( كار كه نه! به قطر سنگها دقت كنيد مي فهميد وزن سنگها 20 كيلو كمتر نيست) يعني ماله اي كشيده رفته، بايد حك شود و علامت داشته باشد ولي نام پيامبر؟؟

بارها و بارها زوار ايراني و غير ايراني سؤال مي‏كنند قبر پيامبر كجاست؟

يعني اگر سراسر حرم را بگردي، يك تابلوي راهنما، حتی يك فلش كوچك نيز وجود ندارد تا زوار را راهنمائي نمايد.

باز نقل قول از ابن تيميه را ياد آوري مي کنيم که گفته:

هركه به قصد زيارت پيمغبر بيايد مشرك است(!!)

حالا ميگيد اين مال بيش از نيم قرن پيش است و الآن روشن تر شدن، ديگه از اين كارها نميكنن!

پس به اين عكس نگاه كنيد:



اين سنگ که در چهار قسمت مسجد النبي نصب شده ، در تاريخ 9 صفر 1405 يعني 24 سال قبل بنا شده است .

نوشتن سنگ يادبود از منظر هيچ عاقلي اشكال ندارد ، اصل توسعه و تعمير مسجد كار خوبي است ، اما طبق مسلك اينها سؤال مي كنيم:

چرا نام فهد بزرگ تر از نام الله و آيات قرآن نوشته باشد؟

اين شرك نيست، پس چيست؟

بنابر عقيده وهابيت مبني بر تخريب تمام چيزهاي غير خدائي(!!)

چرا اين سنگ را بنا كردند؟

بنا كردند، چرا بعد مرگ فهد تخريبش نكردند؟

مگر نه اينك او پوسيده است؟

نام كسي كه مسجد را تعمير كرده حك شود

اما نام كسي كه اصل شهر به خاطر زحمات اوست تبديل به مجيد شود!!!!!!!!!!!!!!!!!

و سؤالات فراوان ديگر...


در ادامه (قسمت هفتم) به مکه سر مي زنيم .


--------------------------------------------------------------------

منبع : مرکز پاسخگویی به سؤالات ديني (askquran)

وهابیت - قسمت 6

ادامه از بخش 5


دشمنی ابن‏ تیمیه مؤسس اندیشه ‏هاى وهابیت با اهل بیت(علیهم السلام)


5- تضعیف حدیث غدیر
ابن‏تیمیه: «حدیث (من کُنت مولاه فَعَلىّ مولاه) در صحاح وجود ندارد. ولى علما آن را نقل کرده‏ اند و مردم در صحت آن اختلاف دارند. از بخارى، ابراهیم حربى و عده‏اى از اهل حدیث نقل شده که آنان در این حدیث طعن وارد کرده و آن را تضعیف کرده‏ اند ...». « منهاج السنه، ج 7، ص 319»
پاسخ: ترمذى این حدیث را در صحیح خود نقل نموده و آن را صحیح دانسته کسى را نمى‏ شناسیم که در این حدیث نزاع کرده باشد، اگر کسى بود ابن‏ تیمیه نام مى‏ برد.

کار ابن‏ تیمیه در تضعیف این حدیث و احادیث دیگرى که در مدح اهل بیت علیهم السلام به خصوص على‏ بن ابیطالب علیه السلام وارد شده؛ به جایى رسیده که حتى ناصرالدین البانى- که از اتباع او در مسایل اعتقادى است- تصریح کرده وى در تضعیف احادیث سرعت داشته بدون آن که طرق آن را مورد بررسى قرار دهد. « سلسلة الاحادیث الصحیحة، ح 1750» در حقیقت ابن‏ تیمیه به خاطر دشمنى با شیعه و اهل بیت علیهم السلام در صدد تضعیف بدون دلیل‏ تمام احادیث فضایل و مقامات اهل بیت علیهم السلام و در رأس آنان امام على علیه السلام بر آمده است.

6- تکذیب ذیل حدیث غدیر
ابن‏ تیمیه: «جمله (اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله) از نظر تمام آگاهان به حدیث دروغ است» « منهاج السنه، ج 7، ص 55.»
پاسخ: چگونه ابن‏ تیمیه چنین ادعایى کرده در حالى که بسیارى از بزرگان حدیث از اهل سنّت مثل احمدبن حنبل ، نسائى ، ابن ابى شیبه ، طبرانى ، حاکم نیشابورى و ... آن را نقل کرده ‏اند. آیا اینان از محدثین اهل سنت نیستند و به پیامبر دروغ نسبت داده‏ اند. به علاوه بزرگانى چون ابن‏ حبان، حاکم نیشابورى و ضیاء مقدسى با سند صحیح این ذیل را نقل یا تصریح به صحت آن نموده ‏اند.


براي مشاهده متن کامل روي ادامه مطلب کليک کنيد .

ادامه نوشته

وهابیت - قسمت 5

دشمنی ابن‏ تیمیه مؤسس اندیشه ‏هاى وهابیت با اهل بیت(علیهم السلام)

دشمنى با اهل بیت علیهم السلام‏ و تعصب به وضوح در اراء ابن تیمیه یافت می شود . از کتاب‏هاى ابن‏ تیمیه به خصوص منهاج السنة مى‏ توان به میزان دشمنى او با اهل بیت علیهم السلام پى ‏برد. جهت اثبات این مطلب نمونه‏ هایى ذکر مى‏ گردد:

1- مخالفت با نزول آیه مباهله در شأن اهل بیت علیهم السلام‏. وى از جهاتى با نزول آیه مباهله در شأن اهل بیت‏ مخالفت کرده و بر فرض نزول آن را فضیلتى براى ایشان نمى‏ داند.

2- توجیه آیه تطهیر . ابن‏ تیمیه: «پیامبر دعا کرد خداوند رجس و پلیدى را از آنان دور ساخته و پاکشان گرداند و این دلالت بر عصمت ندارد ...». « منهاج السنه، ج 3، ص 4»
پاسخ: پیامبر مستجاب الدعوه است، اگر دعا کرده و اجابت شده، فایده دعا استمرار تطهیر در آینده است.
همچنین مطابق برخى از روایات دعاى پیامبر بعد از نزول آیه تطهیر بوده. روایات مذکور در مسند احمد آمده. « مسند احمد، ج 6، ص 292»

براي مشاهده متن کامل روي ادامه مطلب کليک کنيد .


ادامه نوشته

وهابیت - قسمت 4

نگاهی بر آرا و فتوا های ابن تیمیه مؤسس اندیشه‏ هاى وهابیت

فتواها و نظرات اعتقادى و فقهى ابن تیمیه از قبیل تجسیم، حرام بودن زیارت قبور اولیا، استغاثه به ارواح اولیاى خدا، شفاعت، توسل و... اوج بی دقتی و انحراف و تعصب را بازگو می سازد .
همانطور که در قسمت قبل بررسي شد، تقى‏ الدین احمدبن عبدالحلیم معروف به «ابن‏ تیمیه»، کسى است که افکار وهابیان از او سرچشمه گرفته و در حقیقت وى را مؤسس مذهب خود مى‏ دانند.

در ادامه به برخی از آراء منحرفه و فتاوای ابن تیمیه اشاره میشود :
1- نماز خواندن در کنار قبور مشروع نیست. همچنین رفتن به مشاهد مشرّفه جهت عبادت در کنار آنها، از قبیل نماز، اعتکاف، استغاثه، ابتهال و قرائت قرآن مشروع نیست بلکه باطل است. « مجموعة الرسائل والمسائل، ج 1، ص 60»
2- تمام احادیث مربوط به زیارت قبر پیامبر ضعیف بلکه دروغ است. « التوسل والوسیله، ص 156»
3- اگر کسى به شخصى که از دنیا رفته بگوید، مرا دریاب، کمکم کن، شفاعتم کن، مرا بر دشمنم پیروز گردان و امثال این درخواست‏ها که تنها خدا بر آن قدرت دارد؛ از اقسام شرک است. اگر چنین گوید باید توبه کند وگرنه کشتنش واجب است. « زیارة القبور، ص 17 و 18»
4- اعیاد، شریعتى از شرایع است که در آن باید از دستورها متابعت نمود نه آنکه بدعت‏گذارى کرد. این عمل همانند اعمال مسیحیان است که حوادث مربوط به حضرت عیسى را عید مى‏گیرند. « اقتضاء الصراط المستقیم، ص 293 و 295»
5- آن چه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع پیشینیان بر آن است حق مى ‏باشد. حال اگر از این امر لازم آید خداوند به جسمیت وصف شود اشکالى ندارد. زیرا لازمه حق نیز حق است. « الفتاوى‏، ج 5، ص 192.».....

براي مشاهده متن کامل روي ادامه مطلب کليک کنيد .


ادامه نوشته

وهابیت - قسمت 3

در ادامه بحث به بررسي ريشه اعتقادي و فکري محمد بن عبدالوهاب مي پردازيم :

مقايسه عصر ظهور ابن‏ تيميه و محمد بن عبدالوهاب

ظهور ابن‏ تيميه با جنگ‏هاى صليبى مسيحيان عليه مسلمانان و هجوم مغول‏ها به سرزمين‏هاى اسلامى همراه بود. در چنين زمان حساسى، ابن‏ تيميه دست به نشر افکار خود زد و شکافى‏ تازه در امت اسلامى ايجاد کرد

احمد بن عبد الحليم معروف به ابن تيميه، از علماى حنبلى که در 728 ه ق در گذشت.

به واسطه اختلاف و انحرافات عقايد و آراي ، با معتقدات عموم فرقه‏ هاى اسلامى ؛ پيوسته مورد مخالفت علما اعم از شيعه و سنّى قرار ‏گرفت. به عقيده محققين، عقايد ابن تيميه بعدها اساس اعتقادات وهابيان گرديد. غائله ابن تيميه با مرگ او در سال 728 ه ق در زندان شام فروکش کرد. اگر چه شاگرد معروف او «ابن القيم» به ترويج افکار استاد خود پرداخت ولى ديگر اثرى از افکار و آراء او باقى نماند. ولى آن گاه که فرزند «عبد الوهاب» تحت تأثير افکار ابن تيميه قرار گرفت و آل سعود براى تحکيم پايه‏ هاى امارت خود در منطقه نجد به حمايت از او برخاستند، بار ديگر عقايد موروثى از ابن تيميه در نزد مردم نجد جوانه زد و به دنبال تعصب‏هاى خشک و متأسفانه به نام توحيد، سيل خون تحت عنوان جهاد با کافران و مشرکان به راه افتاد و هزاران مرد و زن و کودک مسلمان قربانى فرقه جديد در جامعه مسلمين شد .

براي مشاهده متن کامل روي ادامه مطلب کليک کنيد .


ادامه نوشته

وهابیت - قسمت 2

چگونگی شکل گیری فرقه وهابیت


هر اندیشهٔ نوظهوری _ خاصه اگر در پوشش «توحید» عرضه شود _ در روزهای نخست توجه مردم را به خود جلب می‌کند، خاصه در جایی که مردم آن از علم و دانش دور باشند. روزی که محمد بن عبدالوهاب کار خود را در نقاب دعوت به توحید و مبارزه با شرک آغاز کرد، برخی از شخصیت‌های نجد و یمن به سوی وی اقبال کردند. برای نمونه زمانی که موج دعوت او به یمن رسید امیر محمد بن اسماعیل (۱۰۹۹- ۱۱۸۶) مؤلف کتاب «سبل السلام فی شرح بلوغ المرام» قصیده‌ای بلند بالا در مدح محمدبن عبدالوهاب سرود که مطلع آن چنین بود:

سلامٌ علی نجدٍ و من حلَّ فی نجد و ان کان تسلیمی علی البُعد لایُجدی
یعنی: درود بر نجد و کسی که در آن قرار دارد، هرچند درود من از این راه دور سودمند نیست

ولی همو، هنگامی که خبرهای ناگواری از قتل و غارت وهابیان را دریافت کرد و فهمید که محمدبن عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان پرداخته و برای مال و جان آنها بهایی قایل نیست، از سرودهٔ پیشین خود پشیمان گشت و قصیده‌ای نو سرود که با این بیت آغاز می‌شد:

رَجَعت عن القول الذی قلت فی النجدی و قد صح لی عنه خلاف الذی عندی
یعنی: من از گفتار پیشین خود در حق آن مرد نجدی بازگشتم، زیرا خلاف آنچه دربارهٔ وی می‌پنداشتم برایم ثابت شد.

سرانجام شیخ محمد بن عبدالوهاب در روز آخر ذی قعده سال 1206 درگذشت بعد از عمری دراز، بیش از نود و یک سال در درعیه فوت کرد و همانجا به خاک سپرده شد، بدون اینکه بر قبرش بقعه‏ ای بسازند یا امروز مکان دفن او معلوم باشد.

اولاد ابن عبدالوهاب، معروف به “آل الشیخ” پیوسته مورد احترام شاهان سعودی بوده و سمت مفتی بزرگ و وزیر فرهنگ و آموزش و رئیس دانشگاه و قاضی محاکم دادرسی را برعهده دارند.

پس از وی پیروان او به همین روش ادامه دادند مثلاً کشتار وهابیان در عتبات عالیات به راستی صفحه‌ای سیاه در تاریخ اسلام است. 

ابن عبدالوهاب  سال ۱۲۰۶هـ ق/۱۷۹۲ مـ ديده از جهان فرو بست.


براي مشاهده متن کامل روي ادامه مطلب کليک کنيد .


ادامه نوشته

وهابیت - قسمت 1

چگونگی شکل گیری فرقه وهابیت


عوامل شکل گیری فرقه وهابیت مانند برخی از فرقه‌های دیگر، ریشه در مبانی و عملکرد رهبران و بنیانگذاران آن دارد بر این اساس لازم است مبانی و عملکرد بنیانگذار این فرقه بررسی شود.این فرقه منسوب به "محمد بن عبدالوهاب" از مردم "نجد" است که در سال 1115 هجری قمری در شهر عُیینه از توابع نجد در نزديکي رياض در خانواده اهل علم دیده به جهان گشود.

پدر ابن عبد الوهاب،‌ یعنی شیخ عبد الوهاب عالمی نیکنام بود و در عیینه در امور شرعی و قضایی دست داشت و آنها را تدریس هم می‌کرد. او شخصاً تعلیم و تربیت “محمد” را زیر نظر گرفت و محمد که هوش و استعداد بسیار داشت، هنوز ۱۰ ساله نشده بود که تمام قرآن و بسیاری از احادیث “صحاح سته” را از بر کرد و وقتی ۲۰ ساله شد، تمام علوم شرعی و ادبی رایج در نجد را فراگرفت. محمد بن عبدالوهاب از آغاز جوانی، بسیاری از اعمال مذهبی مردم "نجد" را زشت می شمرد.

در آن زمان بود که توجه ابن عبد الوهاب به محیط وحشی و عقاید جاهلی و بدوی اعراب عُینیه و سایر بلاد نجد جلب و این اعتقاد در او شکل گرفت که برداشت اعراب حجاز از اسلام حتی از بت‏پرستی و خرافه‏ گرایی نیز بدتر است. پس تصمیم به مبارزه مسلحانه و بی‏امان با بعضی رسوم و کارهای رایج در بلاد اسلامی گرفت.

ابن عبد الوهاب ساختن بقعه و گبند بر مزارها و پا گرفتن و گچ‏کاری و سنگ‏ انداختن بر قبور و ایستادن و زیارت خواندن در مقابر و سفرهای زیارتی(غیر از سفر مکه و مدینه و بیت‏ المقدس) وسینه‏ زنی و قمه‏ زنی و زنجیرزنی و بطور کلی هر رسم و عادتی که به تشخیص وی در عهد رسول ‏الله و سلف صالح نبوده، بدعت و حرام و مرتکب آن را واجب ‏القتل دانست و فتوا داد که برای محو این عادات و رسوم باید شمشیر به دست گرفت و جهاد کرد. به همین روی او از دشمنان سرسخت شیعیان به حساب می‌آمد.

رؤسای قبایل و شیوخ و علمای نجد، از جمله برادر شیخ محمد که “شیخ سلیمان” نام داشت، با او به مخالفت پرداختند و عرصه را چنان بر او تنگ کردند که ابن عبد الوهاب مجبور شد، در سال ۱۱۳۹هـ ق/۱۷۲۶ مـ زادگاه خود را ترک کند و به “حُرَیْمِلاء” برود. ولی در حریملاء هم کسی گوش به حرف او نداد و ناگزیر شد به حجاز سفر کند.

ابن عبد الوهاب در سفری که به زیارت خانه خدا رفته بود حج را به سنت حنابلی‌های سلفی ادا کرد، بعد از انجام مناسک حج به "مدینه" رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر را که نزد قبر حضرت انجام می دادند، انکار کرد.

او مدتي در مدينه به تحصیل حدیث و فقه پرداخت. در مدینه چندی در حوزه درس “عبد الله بن ابراهیم بن سیف نجدی” و “محمد حیات سِنْدی” حضور ‏یافت.

در دوران تحصیل در مدینه، گه‌گاه مطالبی بر زبانش جاری می‌شد که از عقایدی خاص حکایت داشت، چندان که اساتید وی نسبت به آینده‌اش نگران شده و می‌گفتند: اگر این فرد به تبلیغ بپردازد گروهی را گمراه خواهد کرد.

براي مشاهده متن کامل روي ادامه مطلب کليک کنيد .


ادامه نوشته

وهابیت (سرآغاز بحث)

وهابيت ..

فرقه اي سياسي که چيزي در حدود سه قرن از شروع فعاليت آن به وسيله "محمد بن عبدالوهاب" از مردم شهر "نجد" عربستان می گذرد.

اهتمام اين فرقه در واقع همان ادامه دهنده گان راه و عقايد خلفاي بني اميه و بني عباس در دشمني با اهل بيت رسول خدا (صلي الله علیه و آله وسلم) مي باشد که البته موضوع به همين جا ختم نمي شود، بلکه عقايد اين فرقه دشمني با اصل دين و به انحراف کشيدن آن می باشد که در این راه نه فقط شیعه که اهل تسنن هم از دشمنی وهابیت در امان نمانده.

علت این همه دشمنی با اسلام و مسلمین این است که وهابیون [البته نه مردم عوامی که هیچ چیز نمی‌دانند، بلکه سران و دست‌اندرکاران این حزب]، اصلاً مسلمان نیستند. آنها گروهی هستند که انگلیس برای تصرف و غصب مراکز اسلامی و نابودی اسلام در همه‌ی جهان اسلام بنا نهاده است. عبدالوهاب، رئیس این فرقه‌ی ضاله به انتخاب جاسوس انگلیس در منطقه «همفر» انتخاب شد و سپس تحت آموزش قرار داده شد و پس از سقوط عثمانی و از دست رفتن سلطه‌ی آنها بر حجاز، حکومت توسط انگلیس به «وهابی»ها سپرده شد و پس از روی کار آمدن «سعودی»ها که سیاسیون این فرقه بودند، عربستان سعودی به شکل کنونی و با حکومت وهابیت شکل گرفت.


برآنيم تا با مدد از اهل بيت (عليهم السلام) طی سلسله مباحثي از جهت تاريخي و اعتقادي در جهت بررسي و معرفي این گروه ضاله برآييم .


مديريت وبلاگ

"يا علي"