اولین مرد مسلمان

روزی امیر مؤمنان علی علیه السلام چنان شادمانه خندید كه دندانهای مباركش آشكار شد. دوستان امام علیه السلام تا آن روز ندیده بودند كه او چنین با نشاط بخندد، پس از این خنده زیبا،‌امام علیه السلام به مناجات با پروردگار پرداخت و گفت: «خدایا!‌ در میان این امت،‌من جز رسول خدا بنده ای را نمی شناسم كه پیش از من تو را پرستیده باشد.»

 

برگرفته از آويني

پنجره فولاد ..


روضه های گوهرشاد

روضه های گوهرشاد


ناله ای بر لبم از فرط تقلا مانده
سوختم از عطش و چشم به دریا مانده

باز دلتنگ جوادم که در این شهر غریب
به دلم حسرت یک گفتن بابا مانده

دست و پا می زنم امّا جگرم می سوزد
به لب سوخته ام روضه ی زهرا مانده

جان به لب می شوم و کرب و بلا می بینم
که لب کودکی از فرط عطش وا مانده

مادرشچشم به راهست که آبش بدهند
وای از حرمله آنجا به تماشا مانده

شعله ور می شوم از زهر و حرم می بینم
که در آتش دو سه تا دختر نوپا مانده

دختری می دود و دامن او می سوزد
ردّ یک پنجه ولی بر رخ او جا مانده

این طرف غارت و سیلی  نگاه بی شرم
آن طرف بر نوک نیزه سر سقّا مانده

حسن لطفی

قدیمی ترین عکسها از حرم امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

براي مشاهده تصاوير بيشتر روي لينک ادامه مطلب کليک فرماييد ..

ادامه نوشته

شهادت یا رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله!؟


وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ. آل عمران ایه ۱۴۴ 
محمد [ص‏] فقط فرستاده خداست‏؛ و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمى‏گردید؟ [و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟] و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند؛ و خداوند بزودى شاکران [و استقامت‏کنندگان‏] را پاداش خواهد داد.

 
یکی از مظلومیتهای حضرت رسول این است که معمولا به کیفیت شهادت ایشان توجه نمیشود. و معمولا میگویند رحلت حضرت رسول !!! قصد داریم در رابطه با کیفیت شهادت و قاتلین آن حضرت صحبت کنیم: 
کتابهای سیره و حدیث مرگ رسول خدا بوسیله سم را تایید کرده اند و آن را با احادیث متواتر ذکر کرده اند از جمله: 
ابن سعد میگوید در روایتی آمده است: پیامبر ص مسموم درگذشت و شصت و سه ساله بود. این قول ابن عبده است. (۱)

 
براي مشاهده متن کامل روي لينک ادامه مطلب کليک فرماييد ..

ادامه نوشته

صلح امام مجتبي (عليه السلام) با معاویه

متن پیمان امام حسن و معاویه
 
ماده اول: حسن بن علی حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار می کند، مشروط به آنکه معاویه طبق دستور قرآن مجید و روش پیامر (ص) رفتار کند.
 
ماده دوم: بعد از معاویه، خلافت از آن حسن بن علی خواهد بود و اگر برای او حادثه ای پیش آید، حسین بن علی زمام امور مسلمانان را در دست می گیرد. نیز معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند.
 
ماده سوم: بدعت ناسزاگویی و اهانت نسبت به امیرمؤمنان(ع) و لعن آن حضرت در حال نماز باید متوقف گردد و از علی (ع) جز به نیکی نباید یاد شود.
 
ماده چهارم: مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت المال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبی (ع) مصرف شود. نیز معاویه باید در تعیین مقرری و بذل مال، بنی هاشم را بر بنی امیه ترجیح دهد.
 
همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد» مبلغ یک میلیون درهم درمیان بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین که در رکاب امیر مؤمنان (ع) کشته شدند، تقسیم کند.
 
ماده پنجم: معاویه تعهد می کند که تمام مردم، اعم از سکنه شام و عراق و حجاز، از هر نژادی که باشند، از تعقیب و آزار وی در امان باشند و از گذشته آنها صرف نظرکند و احدی از آنها را به سبب فعالیتهای گذشته شان بر ضد حکومت معاویه تحت تعقیب قرارندهد، و مخصوصا اهل عراق را به خاطر کینه های گذشته آزار نکند.
 
علاوه بر این معاویه تمام یاران علی (ع) را، در هرکجا که هستند، امان می دهد که هیچ یک از آنها را نیازارد و جان و مال و ناموس شیعیان و پیروان علی (ع) در امان باشند، و به هیچ وجه تحت تعقیب قرار نگیرند، و کوچکترین ناراحتی برای آنها ایجاد نشود، حق هرکسی به وی برسد، و اموالی که از بیت المال در دست شیعیان علی (ع) است از آنها پس گرفته نشود.
 
نیز نباید هیچ گونه خطری از ناحیه معاویه متوجه حسن بن علی و برادرش حسین بن علی و هیچ کدام از افراد خاندان پیامبر(ص) شود و نباید در هیچ نقطه ای موجبات خوف و ترس آنهارا فراهم سازد.
 
در پایان پیمان، معاویه اکیدا تعهد کرد تمام مواد آن را محترم شمرده دقیقا به مورد اجرا بگذارد. او خدا را بر این مسئله گواه گرفت و تمام بزرگان و رجال شام نیز گواهی دادند.
 
بدین ترتیب پیشگویی پیامبر اسلام (ص)، در هنگامی که حسن بن علی (ع) هنوز کودکی بیش نبود، تحقق یافت. پیامبر (ص) روزی بر فراز منبر، با مشاهده او فرمود: «این فرزند من سرور مسلمانان است و خداوند به وسیله او در میان دو گروه از مسلمانان صلح برقرارخواهد ساخت».

 

براي مشاهده متن کامل روي لينک ادامه مطلب کليک فرماييد ..

 

ادامه نوشته

زندگي نامه امام حسن مجتبي علیه السلام

 


امام حسن (عليه السلام) فرزند امير مؤمنان علی بن ابيطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پيامبر خدا (ص ) است . ايشان نخستين پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنايت کرد. رسول اکرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت . سپس برای او بار گوسفندی  قربانی کرد، سرش را تراشيد و هموزن موی سرش - که يک درم و چيزی افزون بود - نقره به مستمندان داد. پيامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطر آگين کنند و از آن هنگام آيين عقيقه و صدقه دادن به هموزن موی سر نوزاد سنت شد.

اين نوزاد را " حسن " نام داد و اين نام در جاهليت سابقه نداشت .

کنيه او را ابومحمد نهاد و اين تنها کنيه اوست . (نام و کنیه آن حضرت را پیامبر اکرم (ص) تعیین فرمودند.)

لقب های او سیّد، سبط، زکى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیّب ، مجتبی است که از همه معروفتر "مجتبي " مي باشد.

منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان

تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته‏اند.

محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى‏کنونى).

نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابى‏طالب بن عبدالمطلب.

مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر (ص).

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امیرالمؤمنین(ع)، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال.

از این مدت، هفت ماه و 24 روز را عهده ‏دار امر خلافت مسلمین بود و سپس طى صلحى، آن را به معاویة بن ابى سفیان واگذار کرد.

تاریخ و سبب شهادت: 28 صفر سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى، به‏وسیله زهرى که همسرش، جعدة بنت اشعث، به تحریک معاویة بن ابى سفیان، به آن حضرت خورانیده بود، پس از چهل روز مسمومیت و بیمارى، به شهادت نایل آمد.

محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه منوّره، در کنار قبر جدّه‏اش، فاطمه بنت اسد.

 

برای مشاهده متن کامل بر روی لینک ادامه مطلب کلیک نمایید ...

ادامه نوشته

این حسین تنها یک عاشق دارد ...

آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است
آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است

آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان
از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است

آنکه نامش زِینِ اَب خوانده رسول کردگار
چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است

آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ اَیمَن بر امام
من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است

آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب
کند و افکند از پی و بن، ریخت بر هم زینب است

دامن شیر خدا بین، شیر زن می پرورد
در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است

آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم
چون حسین بر دشمنان یکدم نشد خم زینب است

با برادر درد دل می کرد این سان تا سحر:
آنکه ریزد از فراقت اشک ماتم زینب است

وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا
خود ببین چون حامی ناموس عالم زینب است

ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود
شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است

پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش
غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است

منزوی هرگز مزن بیهوده لافِ عاشقی
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است

***رحیم منزوی اردبیلی***

 

زيارت اربعين - بهترين سفر عمرم همراه با کربلايي جعفر نظافت دوست

گــــﺎﻫــــﯽ ﺍﻭﻗــــﺎﺕ ؛

ﻣﺠﺒــــﻮﺭﯾــــﻢ ﺑﭙــــﺬﯾــــﺮﯾــــﻢ :
ﮐــــﻪ ﺑــــﺮﺧــــﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣــــﻬﺎ ....
ﻓﻘــــﻂ ﻣﯿﺘــــﻮﺍﻧﻨــــﺩ ﺩﺭ ﻗﻠﺒــــﻤﺎﻥ
ﺑﻤــــﺎﻧﻨــــﺪ !
ﻧــــﻪ ﺩﺭ ﺯﻧــــﺪﮔﯿﻤــــﺎﻥ
ﻭﭼﻪ ﺍﻧﺪﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺯﻩ ﺗﻠﺨﻪ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﺣﻘﯿﻘﺖ

نوشته بالا نمي دونم از کيه.. اما حال اين روزهاي منه..
حال اين روزهاي من و داييم ..

اين روزهايي که تمام مدت، هر کاري مي خوام انجام بدم يکي از حرفهات تو گوشم زنگ میزنه..

هر طرف رو نگاه میکنم یکی از حرکاتت جلوي چشمم رژه مي ره..

وقتي مسئله خنده داري مي شنوم، صداي خنده هات که شيرين ترين خنده هاي عمرمه رو تداعی میکنه و ناخودآگاه به خنده های شما خنده ام میگيره ..

يادم نمي ره تو بيمارستان که بودي يکي از رفيقهات ميگفت ايشاالله جعفر زودتر خوب بشه تا ما دوباره صداي خنده هاش رو بشنويم.. اما افسوس..

....

اين روزها بحث رفتن به کربلاست..

زيارت اربعين

سفر قبلي رو با شما بودم..

اما الان!!

يادش بخير..

براي مشاهده متن کامل روي لينک ادامه مطلب کليک فرماييد ..

ادامه نوشته

راز شش گوشه بودن ضریح امام حسین(ع)

در بعضی از روایات از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است: «امام سجاد ـ علیه السّلام ـ (با قدرت امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنی‌اسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدن‌ها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است، آن حسینی که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند. پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس ـ علیه السّلام ـ رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد. سپس به بنی‌اسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنی‌هاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیک‌ترین شهیدان به امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرزندش علی اکبر ـ علیه السّلام ـ است؛ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در اینباره به عبدالله بن حمّاد بصری فرموده است: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را غریبانه کشتند، بر او می‌گرید کسی که او را زیارت کند غمگین می‌شود و کسی که نمی‌تواند او را زیارت کند دلش می‌سوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند.

برای مشاهده متن کامل بر روی لینک ادامه مطلب کلیک نمایید

ادامه نوشته

سخنان امام حسین (ع) در روز عاشورا


ان اهل الارض يموتون و اهل السماء لايبقون و ان كل شىء هالك الا وجه الله الذى خلق الارض بقـدرته و يبعث الخلق فيعودون و هـود فـرد وحــده.

اهل زميـن مى ميرند واهل آسمان باقـى نمـى مانند و همه چيز رو به فناست, جز ذات پروردگارى كه زميـن را به قدرتـش آفريده, و خلق را برانگيزاند وهمه به سوى او باز مى گردند, و او تنها يگانه است.


---------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت1:
منبع : مقتل خوارزمى, ج 1, ص 327

محل دفن سر مطهر سيدالشهدا(ع)


پس از شهادت امام حسين(ع) و حماسه آفرينان كربلا، سرهاي مطهر همه شهداي نهضت عاشورا بر فراز نيزه‌ها بلند شد و شهر به شهر را طي كرد.

سر مقدس حضرت اباعبدالله الحسين(ع) در جلوتر از همه سرها حركت داده مي‌شد و اين  در حالي بود كه لب‌هاي مطهر سومين پيشواي شيعه بر فراز نيزه قرآن زمزمه مي‌كرد.

اما اين سرهاي مطهر در كجا و چگونه آرام گرفتند؟ براساس اقوال تاريخي در اينكه سر مطهّر امام حسين(ع) كجا دفن شده است، منابع تاريخي و حديثي شيعه و سني، گزارش‌هاي متفاوتي ارائه كرده‎اند تا آنجا كه ده قول در اين باره گفته شده است.

همچنين مورخاني چون؛ سبط ابن‌جوزي و نويري و بعضي از محققان و نويسندگان معاصر، از جمله سيد محسن امين عاملي، فضل علي قزويني و شهيد قاضي طباطبايي، به جمع‎آوري برخي از اقوال و نقد و بررسيِ آنها پرداخته‎اند.

* محل دفن سر مطهر سيدالشهدا(ع)

در مورد محل دفن سر مطهر حضرت اباعبدالله الحسين(ع) ده نقطه به ثبت تاريخي رسيده كه شامل: كربلا (به بدن مطهر ملحق شده)، نجف (در كنار مرقد مطهر حضرت علي(ع))، مدينه (بقيع و كنار قبر بي نشان حضرت زهرا(س))، دمشق (مسجد دمشق)، رقه (مسجد جامع)، كوفه (دارالخز)، عسقلان، مصر (بارگاه الحسين(ع))، مرو (دارالاماره) و حّران (سندي قوي ندارد)، مي‌شود.

برای مشاهده کامل متن بر روی لینک ادامه مطلب کلیک نمایید
ادامه نوشته

راز حرم علمدار کربلا/ توضیحاتی پیرامون سرداب حرم قمربنی هاشم


شیخ عباس 74 ساله، که 36 سال خادم حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) بوده، در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا توضیحاتی داده است .

وی گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لوله‌کشی نبود این آب مرتب می‌جوشید و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می‌شد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت مردم می‌آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می‌کردند که آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود.

برای مشاهده متن کامل  بر روی لینک ادامه مطلب کلیک نمایید

ادامه نوشته

صلوات بر امام حسین (ع)



اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَبْدَيْكَ وَ وَلِيَّيْكَ وَ ابْنَيْ رَسُولِكَ وَ سِبْطَيِ الرَّحْمَةِ وَ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ

پروردگارا درود و رحمت فرست بر حسن و حسين دو بنده خاص و دوست خاص تو كه دو فرزند رسول اكرم و دو سيد جوانان اهل بهشتند
 
أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلاَدِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ‏
كه آن درود افضل از هر رحمتى باشد كه بر فرزند پيغمبران و رسولانت فرستی
 
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ وَ وَصِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‏
پروردگارا درود فرست بر حضرت حسن فرزند سيد رسولان و جانشين امير اهل ايمان

 
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ‏
سلام بر تو اى پسر رسول خدا سلام بر تو اى فرزند سيد جانشينان رسول
 

أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَيْتَ شَهِيداً
گواهى مى‏دهم كه تو اى پسر امير المؤمنين امين خدا و پسر امين هستى در جهان عمرى به مظلوميت زيستى و شهيد از عالم رفتى

برای مشاهده متن کامل صلوات بر روی لینک ادامه مطلب کلیک نمایید
 
ادامه نوشته

أبد والله يازهراء ماننسى حسينا


أبد والله يازهراء ماننسى حسينا

قیمت اشک بر امام حسین

سید بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد.

در بین راه راجع به این مساله، كه گریه بـر امـام حسین علیه السلام گناهان را می آمرزد، فكر می کرد .

همان وقت متوجه شد شخص عربى كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـید و سلام كرد.

بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فكر فرو رفته‌اى؟ و در چه اندیشه‌اى؟ اگر مساله علمى است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟

سـیـد بـحرالعلوم فرمود: در این باره فكر می کنم كه چطور می شود خداى تعالى این همه ثواب به زائریـن و گریه كنندگان بر حضرت سیدالشهداء علیه السلام می دهد ، مثلا در هر قدمى كه در راه زیارت بـرمی دارد، ثواب یك حج و یك عمره در نامه عملش نوشته می شود و براى یك قطره اشك تمام گناهان صغیره و كبیره‌اش آمرزیده می شود ؟

آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن! من براى شما مثالى می آورم تا مشكل حل شود:

سـلـطـانـى بـه همراه درباریان خود به شكارمی رفت .

در شكارگاه از همراهیانش دور افتاد و به سـخـتى فوق العاده‌اى افتاد و بسیار گرسنه شد.

خیمه‌اى را دید و وارد آن خیمه شد.

در آن سیاه چـادر، پیرزنى را با پسرش دید.

آنان در گوشه خیمه عنیزه‌اى داشتند (بز شیرده) و از راه مصرف شیر این بز، زندگى خود را اداره مي كردند.

وقـتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذیرایى از مهمان، آن بز را سر بریده و كباب كردند، زیرا چیز دیگرى براى پذیرایى نداشتند.

سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد، از ایشان جدا شد و به هر طورى كه بود خود را به درباریان رسانید و جریان را براى اطرافیان نقل كرد.

در نـهـایت از ایشان سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازى پیرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملى باید انجام بدهم؟

یكى از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید.

دیگرى كه از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفى بدهید.

یكى دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.

سـلطان گفت: هر چه بدهم كم است، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام.

چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند.

من هم باید هرچه را كه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.

بعد سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء علیه السلام هر چه از مال و منال و اهـل و عـیـال و پـسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیكر داشت همه را در راه خدا داد

پس اگر خـداونـد بـه زائرین و گریه كنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود،

چون خدا كه خـدائیش را نمی تواند به سیدالشهداء علیه السلام بدهد، پس هر كارى كه می تواند، انجام می دهد ،یعنى با صـرف نظر از مقامات عالى خودش، به زوار و گریه كنندگان آن حضرت، درجاتى عنایت می کند .

در عین حال اینها را جزاى كامل براى فداكارى آن حضرت  نمی داند .

چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد .


------------------------------------------------
كتاب العبقرى الحسان که داراى پنج بخش است كه جلد اول آن سه بخش و جلد دوم دو بخش است.

مطالب ارائه شده مربوط به جلد اول، بخش دوم (المسك الاذفر) و جـلـد دوم، بـخـش اول (الـیـاقوت الاحمر) می باشد .

آقاي ما همتا ندارد ..



آقاي ما همتا ندارد

                     او دارد آنچه جضرت عیسی ندارد

                                                                   آدم ندارد

                                                                                موسی ندارد

گل خنده اش را               صحرا ندارد

                                       این سان پسر جز زهرا (س) ندارد


فايل صوتي :http://sedghi.ir/fa/images/stories/downloads/mourning/imam-mahdi/hamta_nadarad.mp3

پاک مرد يثربی ...


ای علی موسی الرضا،پاک مرد یثربی ، در طوس خوابیده
من تورا بیدار می دانم
زنده تر ، روشن تر از خورشید عالمتاب
از فروغ و فرو شور زندگی سرشار می دانم
گرچه پندارند دیری هست، همچون قطره ها در خاک
رفته ای در ژرفنای خواب
لیکن ای پاکیزه ، باران بهشت ، ای روح عرش ، ای روشنای آب
من تورا بیدار ابری پاک و رحمت بار می دانم
ای چو بختم خفته در آن تنگنای زادگاهم طوس
من تورا بیدارتر از روح و راه صبح ، با آن طره زرتار می دانم
من تورا بی هیچ تردیدی که دل هارا کند تاریک
زنده تر، تابنده تر از هرچه خورشید است در هر کهکشانی ، دور یا نزدیک
خواه پیدا، خواه پوشیده
در نهان تر پرده اسرار می دانم
با هزاری و دوصد بل بیشتر عمرت
ای جوانی و جوان جاودان ، ای پور یابنده
مهربان خورشید تابنده
این غمین همشهری پیرت
این غریب ملک ری ، دو از تو دلگیرت
با تو دارد حاجتی، دردی که بی شک از تو پنهان نیست
وز تو جوید (در نهانی) راه و درمانی
جاودان، جان جهان!خورشید عالمتاب
این غمین همشهری پیر غریبت را، دلش تاریک تر از خاک
یا علی موسی الرضا دریاب
چون پدرت این خسته دل زندانی دردی روان کش را
یا علی موسی الرضا دریاب ، درمان بخش
یا علی موسی الرضا دریاب

---------------------------------

اخوان ثالث

ثواب زيارت حضرت سيدالشّهداء عليه السلام در شب و روز عيد فطر



شب عيد فطر

 

·         عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ أَوْ غَيْرِهِ وَ اسْمُهُ الْحُسَيْنُ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلامُ:  مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيهِ السَّلامُ  لَيْلَةً مِنْ ثَلَاثِ لَيَالِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ ، قَالَ: قُلْتُ: أَيَّ اللَّيَالِي جُعِلْتُ فِدَاكَ‏؟ قَالَ: لَيْلَةَ الْفِطْرِ أَوْ لَيْلَةَ الْأَضْحَى أَوْ لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ.[1]

حضرت صادق عليه السلام فرمود: هرکس قبر حسين بن عليه عليه السلام را در يکي از سه شب  زيارت کند ، خداوند گناهان گذشته و آينده وي را مي آمرزد. راوي گفت: عرض کردم: فدايت شوم ، کدام شب ها را مي فرماييد؟ شب عيد فطر يا شب عيد قربان ، يا شب نيمه شعبان.

·         عَنِ الْكَاظِمِ عَلَيهِ السَّلامُ  قَالَ: ثَلَاثُ لَيَالٍ مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ عَلَيهِ السَّلامُ  فِيهِنَّ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ: لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ ، وَ لَيْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ رَمَضَانَ ، وَ لَيْلَةَ الْعِيدِ.[2]

حضرت کاظم عليه السلام فرمود: هرکس در سه شب حسين بن علي عليه السلام را زيارت کند ، گناهان گذشته و آينده اش آمرزيده مي شود: شب نيمه شعبان ، شب بيست و سوم ماه رمضان ، و شب عيد(عيد فطر و يا عيد قربان).

·            عَنِ يُونُسَ ابْنِ ظَبْيَانَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلامُ: مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيهِ السَّلامُ  لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ لَيْلَةَ الْفِطْرِ وَ لَيْلَةَ عَرَفَةَ فِي سَنَةٍ وَاحِدَةٍ ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مُتَقَبَّلَةٍ ، وَ قُضِيَتْ لَهُ أَلْفُ حَاجَةٍ مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.[3]

حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كس در يک سال ، در شب نيمه شعبان ، شب عيد فطر و شب عرفه ، حسين بن علي عليه السلام را زيارت كند، خداوند براى او هزار حج نيکو(صحيح) و هزار عمره پذيرفته مى‏نويسد ، و هزار حاجت از حاجتهاى دنيا و آخرت او را بر آورده مي سازد.

 

روز عيد فطر

 

·         عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: أَيُّمَا مُؤْمِنٍ أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ عليه السلام عَارِفاً بِحَقِّهِ فِي غَيْرِ يَوْمِ عِيدٍ ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِشْرِينَ حِجَّةً، وَ عِشْرِينَ عُمْرَةً مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلَاتٍ ، وَ عِشْرِينَ غَزْوَةً مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ إِمَامٍ عَدْلٍ ؛ وَ مَنْ أَتَاهُ فِي يَوْمِ عِيدٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِائَةَ حِجَّةٍ وَ مِائَةَ عُمْرَةٍ وَ مِائَةَ غَزْوَةٍ مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ إِمَامٍ عَدْلٍ.[4]

·         بشير روغن فروش از حضرت صادق عليه السلام نقل مي کند که فرمود: هر مؤمنى در غير روز عيد ، قبر حسين بن علي عليه السّلام را در حالي که به حقّ او عارف است ، زيارت كند ، خداوند براي او بيست حج و بيست عمره نيکو(صحيح) و  پذيرفته شده ، و بيست جهاد كه در ركاب پيامبرى مرسل يا امامى عادل و معصوم انجام شده باشد ، مي نويسد. امّا اگر در روز عيد به زيارتش برود ، خداوند براي وي صد حجّ ، صد عمره و صد غزوه در رکاب پيامبر مرسل يا امام عادل (و معصوم) مي نويسد.

·         عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: أَيُّمَا مُؤْمِنٍ أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ عليه السلام عَارِفاً بِحَقِّهِ فِي غَيْرِ يَوْمِ عِيدٍ ، كُتِبَتْ لَهُ عِشْرُونَ حَجَّةً وَ عِشْرُونَ عُمْرَةً مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلَاتٍ ، وَ عِشْرُونَ غَزْوَةً مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ إِمَامٍ عَادِلٍ ؛ وَ مَنْ أَتَاهُ فِي يَوْمِ عِيدٍ كُتِبَتْ لَهُ أَلْفُ حَجَّةٍ وَ أَلْفُ عُمْرَةٍ مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلَاتٍ ، وَ أَلْفُ غَزْوَةٍ مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ إِمَامٍ عَادِل.‏[5]

·         بشير روغن فروش از حضرت صادق عليه السلام نقل مي کند که فرمود: هر مؤمنى در غير روز عيد ، قبر حسين بن علي عليه السّلام را در حالي که به حقّ او عارف است ، زيارت كند ، براي او بيست حج و بيست عمره نيکو(صحيح) و  پذيرفته شده ، و بيست جهاد كه در ركاب پيامبرى مرسل يا امامى عادل (و معصوم) انجام شده باشد ، نوشته مي شود. امّا اگر در روز عيد به زيارتش برود ، براي وي هزار حجّ ، هزار عمره نيکو(صحيح) و  پذيرفته شده و هزار غزوه در رکاب پيامبر مرسل يا امام عادل(و معصوم) مي نويسد.



[1] - بحارالأنوار ،ج101،ص94-95 به نقل از کامل الزيارات/تهذيب الاحکام ، ج6، ص49

[2] - بحارالأنوار ،ج101،ص101 به نقل از مصباح الزائر/مصباح الزائر، ص329

[3] - بحارالأنوار ،ج101،ص95 به نقل از کامل الزيارات /تهذيب الاحکام ، ج6، ص51/ روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج‏5، ص387 / وسائل‏الشيعة ، ج14 ، ص475-476

[4] - كامل الزيارات، ص169

[5] - من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص580

روز عيد فطر ، روز هلاکت عمرو بن العاص


روز عيد فطر ، روز هلاکت عمرو بن العاص

·         مرحوم شيخ مفيد در مسارّالشيعه مي نويسد:

در روز اول شوّال سال 41 هجري ، خداوند يکي از فراعنه اين امّت ، يعني عمرو بن العاص را هلاک کرد و اهل اسلام را از شرّ وجود او خلاص نمود و بدين وسيله بر سرور مؤمنين افزود.[1]

·         مرحوم محدّث قمّي در وقايع الايام مي نويسد:

در روز اول شوّال ، عمروعاص در مصر به جهنّم پيوست.[2]

 

برای مشاهده متن کامل بر روی لینک ادامه مطلب کلیک نمایید
ادامه نوشته

چه کسي ماه رمضان سال آینده را درک خواهد کرد؟



چه کسي ماه رمضان سال آینده را درک خواهد کرد؟

عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْبَرْقِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّهِ‏ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله:‏ مَنْ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ إِلَى قَابِلٍ ، فَأَيُّكُمْ يَثِقُ‏ بِبُلُوغِ شَهْرِ رَمَضَانٍ قَابِلٍ؟ صُومُوهُ‏ صِيَامَ‏ مَنْ‏ يَرَى أَنَّهُ لَا يَصُومُ بَعْدَهُ أَبَداً ، فَكَمْ مِنْ صَائِمٍ لَهُ عَاماً أَوَّلَ أَمْسَى عَامَكُمْ هَذَا فِي الْقَبْرِ مَدْفُوناً ، وَ أَصْبَحَ فِي التُّرَابِ وَحِيداً فَرِيداً !
حضرت مجتبی علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: کسی که در ماه رمضان آمرزیده نشود ، امیدی به آمرزش او تا سال بعد نیست. کدام یک از شما مطمئن است که ماه رمضان سال آینده را درک می کند؟ پس همچون کسی روزه بگیرید که ابداً روزه سال بعد را درک نخواهد کرد. پس چه بسیار روزه دارانی که یک سال را برای روزه داری در اختیار داشته اند ، امّا امسال در قبر مدفون اند و در تنهایی سر بر خاک نهاده اند.

برای پرکشیدن برادرم جعفر نظافت دوست‏ ..

باسمه تعالی

یک دنیا صفا داشت و یک رنگی، اهل تزویر و بازی درآوردن و کلک نبود. مرد بود. آقا بود…
آنچه او را از بقیه ممتاز می کرد اما  اینها نبود؛
عشق و محبت غبطه خوردنی اش بود به آل الله بود.
حقیقتا در راه محبت به اهل بیت کم نمی گذاشت.
وقتی از مهر سید الشهدا علیه السلام می گفت. هنگامی که از عشق به مولایش امیر المؤمنین علیه السلام داد سخن می داد و آن زمانی که از ارباب بی قرینش صاحب الزمان علیه السلام دم می زد؛ در کلامش، سکوتش، نگاهش و خنده های وجد آورش همه و همه پاک دلی و نجابت موج می زد.
روضه را هم که نگو دیوانه اش می کرد. اگر سیمش وصل می شد خاطره مادر فرزند مرده را زنده می کرد.
زار و ضجه و فغان و زاری واژه هایی که انعکاس رفتارش باشد نبود.
گاهی در اوج ادراک مصیبت حالی را تجربه می کرد که برای بنده ناشناخته است و آن از خود بی خودی بود. وقتی به خود می آمد که دستش راگرفته جلوی سر به دیوار کوفتنش را گرفته اند.

یک بار با همان لهجه و گویش مخصوص خودش از زیارت امیر المؤ منین علیه السلام و نجف برایم گفت.

صدایش هنوز در گوشم هست: … داشتم می مردم؛ هق هق گریه حالم را آن چنان زیر و رو کرده بود که از زمین کنده نمی شدم.  گریه امانم را بریده بود؛ طوری که نمی توانستم روی پای خودم بایستم. لباسهایم خاک آلود و صدای گریه هایم وقفه نداشت. محال بود در آن حال بتوانم به ضریح با عظمت علوی نزدیک شوم.
دو تا از دوستان زیر بغل هایم را گرفتند و مرا چند قدمی  به سمت ضریح راه بردند. ناگهان احساس کردم قطره ای در گلویم چکیده شد. قطره ای خنک… در کمال شیرینی و خوش طعمی …. وصف ناشدنی!
انگار جانی دوباره گرفته بودم . می توانستم روی پای خودم بایستم.. دو سه قدمی باز به سمت ضریح رفتم قطره دوم را در گلویم احساس کردم…. باز هم گوارا و لذت بخش.
کم کم غم و غصه ها، اشک و ناله ها میر فت تا جای خود را به شعف و شادمانی بدهد.
لذتی داشت این قطرات که مدهوشم می کرد.
به نزدیکای ضریح که رسیدم قطره سوم آبی بود بر تتمه آتش وجودم.
دیگر عشق بود و صفا….
می خواستم بال در بیاورم و گنبد را طواف کنم…
اما اکنون گلویی که به آب مهر مولا جلا پیدا کرده بود از صدا خاموش شده.
جعفر جان خوش به حالت. دلم خیلی برایت سوخت… فکر نمی کردم به این زودی بال بکشی و به بهشتت پرواز کنی.
دلم برایت تنگ شده
برای آن همه صفا و بی شیلگی ات.
برای خنده های انرژی بخش و نگاههای پر مهرت.
برای فریاد ابالفضل ات در میان جمعیت سینه زن تاسوعا …
تو برای من نمونه ایمانی بودی که از جنس جلسه رفتن و قیافه علمی گرفتن نبود. ایمانت از جنس حقیقی ایمان یعنی
محبت و عشق واقعی بود.
چه خوب اول میهمانی خدا دعوت حق را لبیک گفتی.

          حشرت با ابالفضل علمدار علیه السلام
                                              جعفر آقای میان دار! ..
سفارش ما را هم به ارباب بی کفن و برادر بی دستش بکن.
رفیق دل مرده ات: مسعود

———————————————
نویسنده : آقای مسعود اسماعیلی

يا قمرالعشیره


السلام عليک يا ابالفضل العباس،يا قمرالعشيره

اشعار اربعینی ...


از من مپرس زینب من معجرت چه شد


با من بگو برادر زینب، سرت چه شد


برای مشاهده اشعار اربعینی به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.

ادامه نوشته

اربعین ..


چهلمین روز شهادت امام حسین(علیه‎السلام) است که جان خود و یارانش را فدای دین کرد. از آنجا که گرامیداشت خاطره شهید و احیاء اربعین وی، زنده نگهداشتن نام و یاد و راه اوست و زیارت، یکی از راههای یاد و احیاء خاطره است، زیارت امام حسین(علیه‎السلام) به ویژه در روز بیستم ماه صفر که اربعین آن حضرت است، فضیلت بسیار دارد .

امام حسن عسکری(علیه‎السلام) در حدیثی علامت‎های «مؤمن» را پنج چیز شمرده است:
«علامات المؤمن خمس: صلاة احدی و خمسین و زیارة الاربعین... .»(1)

1. نماز پنجاه و یک رکعت
2. زیارت اربعین
3. انگشتر کردن در دست راست
4. پیشانی بر خاک نهادن
5. «بسم الله» را در نماز، آشکارا گفتن


خواندن زیارت اربعین در این روز مستحب است، در کتب ادعیه آمده است و مطلع شروع آن اینچنین می‎باشد:

«السلام علی ولی الله و حبیبه ...»...

این زیارت، از طریق صفوان جمال از امام صادق(علیه‎السلام) روایت شده است. زیارت دیگری را جابر بن عبدالله انصاری در این روز خوانده است و متن زیارت به عنوان زیارتنامه آن امام در نیمه ماه رجب نقل شده و با جمله

«السلام علیکم یا آل الله...» ...        شروع می‎شود.(2)

مورخان نوشته‎اند که جابر بن عبدالله انصاری به همراه عطیه عوفی، در اولین اربعین پس از عاشورا به زیارت امام حسین(علیه‎السلام) نائل آمدند. وی که آن هنگام نابینا شده بود، در فرات غسل کرد و خود را خوشبو ساخت و گام‎های کوچک برداشت تا سر قبر حسین بن علی (علیهماالسلام) آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت:

یا حسین!
سپس گفت:

«حبیب لا یجیب حبیبه ...»

آنگاه زیارتی خواند و روی به سایر شهدا کرد و آنان را هم زیارت نمود.(3)
 


-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت :
1- بحارالانوار، ج 98،(بیروت) ص 329/ المزار، شیخ مفید، ص 53.
2- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.
3- منتهی الآمال، ج 1، حوادث اربعین/ نفس المهموم، ص 322/ بحارالانوار، ج 98، ص 328.

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 12

کـاروان می آید از شهر دمــشـق
بر سر خاک شه سلطان عشق

کاروان با خود، رباب آورده است
بهر اصغر شـیر و آب آورده است

کـاروان آمـد ولی اکــبـر نداشـت
ام لـیلا شــبه پـیـغمـبر نداشـت

کـاروان آمد ولی شـاهی نبــود
بـر بنی هاشم دگر مـاهی نبود

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 11



بیستم صفر؛ اربعین حسینی و ورود کاروان حسینی به کربلا

بیستم صفر، مصادف با اربعین امام حسین علیه‌السلام است که روز مخصوص زیارت آن حضرت به شمار می‌رود. به نقل مورخان، جابربن عبدالله انصاری و عطیه عوفی از نخستین زائران امام حسین علیه‌السلام در روز اربعین بوده‌اند. نیز بنا به گفتة برخی از مورخان، کاروان اسیران اهل بیت علیهم‌السلام در همان سال 61 هـ‌.ق به کربلا برگشتند و در آن‌جا، مجالس ماتم و سوگواری بی‌نظیری برگزار کردند.


مرقد الامام حسین ...

امسال قسمتم نشد ..

بعد از سه سال سفر پياده ؛ انگار امسال دعوت نشدم،

حتی بلیط هم داشتم اما ..

سه شنبه پيش يک عده از همسفرهاي سه سفر قبلي رفتند، رفتم بدرقه

همه گفتند پس چرا نمياي؟ گفتم بليط براي يکشنبه خريدم، انشاءالله ميام، دعام کنيد

ديروز يکشنبه بود

روزي که بايد ميرفتم ........

اما !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بلیطم رو کنسل کردم ..

پول جریمه کنسلی بلیط رو دادم که نرم کربلا !!

بخاطر ..

نمي دونم چي بگم ..

ديروز که رفقام رفتند دلم پر کشيد ..

يادم افتاد که پنج باري که رفته بودم پابوس ارباب همه شون يه طوري کارام جور شدند که اصلا خودم هم نمي فهميدم ..

ياد بار اولي افتادم که مي خواستم برم، راننده تاکسي که خيلي هم داش مشتي بود برگشت گفت آقا مگه ديوانه اي که داري مي ري کربلا، غيرتي شدم و اومدم جوابش رو بدم که اشک تو چشاش حلقه زد و گفت : آخه هرکي يک بار بره وقتي برگشت ديگه سر جاش بند نيست ، ديگه نمي تونه نره

يادم افتاد

سال 82 - عاشورا - حمله امريکا به عراق - تازه چند روز از سقوط رژيم بعث گذشته بود - رفيقم گفت بريم - من پاسپورت ندارم - گفت اگه ارباب بخواد يه طوري مي ريم - رفتيم مرز مهران - با قاچاقچي ها صحبت کرديم از کوه ردمون کنن - رفتيم داخل شهر آب و کوله پشتي بخريم - ديديم مرز بازه - رفتيم - بدون پاسپورت - اما فهميديم اگه ارباب بخواد ويزا رو بدون پاسپورت مي ده ..

سال 87 - اول ماه صفر - حالا پاسپورت دارم - شنيدم معلم قديميم مي بره کربلا - گفتم منم مي بري؟ - ارباب باز ويزا صادر کرده بود برام ..

سال 88 - اربعين - يکي از دوستان بزرگتر داره مي ره کربلا - شنيدم مي خواد از حرم اولين مظلوم عالم تا حرم ساقي کربلا پياده بره - اونجا اجازه زيارت ارباب رو بگيره - نود و اندي کيلومتر پياده - گفتم منم مي بري؟ - گفت من نمي برم - اگه اربابت بهت ويزا داد - با هم مي ريم - مادرم هم بود - چقدر صفا داشت همراه مادر پياده بري کربلا - آخه حال خوش مادرم منم هوايي مي کرد - رفتيم و عشق کرديم تو مسير پياده - آره رفتيم چون ارباب دوباره ويزا داده بود بهم ..

سال 89 - بازم اربعين - پارسال که ديدم پياده نجف تا کربلا چه عشقي داره گفتم با خودم خدا کنه ارباب دوباره بهم ويزا بده - بازم مادرم بود - اما اين بار فرق دیگه هم داشت - آخه يه نفري به همسفرهاي سال قبلم اضافه شده بود - کسي که دوست داشتم با من بياد - دعا کرده بودم و دعام مستجاب شده بود - البته کمي هم متعجب بودم - از کريم بودن ارباب - آخه دوباره ويزاي من نالايق رو صادر کرده بود ..

سال 90 - ديگه اربعین که نزدیک می شد بی قرار بودم - اين سفر يه فرقي ديگه اي هم داشت - پدرم هم قصد داشت بره - از ارباب خواستم هرطور شده ويزاي منو صادر کنه - آخه من که از خودم خبر داشتم - مي دونستم اگه به من باشه که امکان نداره - اما ارباب دوباره نشون داد به لياقت طرف نگاه نمي کنه - با بزرگي خودش دعوت مي کنه - ويزاي سفرم مهر ارباب خورد و راهي شدم ..

سال 91

اربعین داره میرسه

امسال هم خواستم برم

بليط خريدم - اما ويزا نگرفتم - بلیط رو کنسل کردم

اگه ازش می خواستم، امسال هم حتما ارباب ویزا برام می داد

اما شاید ..

فقط دارم به خودم فکر می کنم ..

به خودم که امسال چه کردم ؟؟

چه فرقي با سالهاي پيش کردم که امسال اينجوري شد؟؟


ارباب ..

همه اونهايي که رفتن رو به کرمتون کمکشون کنید و با زيارت مقبول نزد خانواده شون برگردونید

اونهايي هم که نرفتن ، همونهايي که حسرت به دل موندن ، همونهايي که دلشون داره پر ميکشه ، اگه ميشه نه بخاطر لياقت خودشون که نداشتن ، فقط بخاطر بزرگي خودتون دوباره بهشون ويزا بديد که بيان پابوس


حرف آخر ..

دوستام که داشتن می رفتن ، قلبم که آتیش گرفته بود ، بهشون گفتم حواستون باشه کي داريد مي ريد کجا
اربعين وقتيه که کاروان اسرا برميگرده کربلا
حضرت زينب داره برميگرده که با برادرش درد و دل کنه
درد و دل اسيري
درد و دل کوفه
درد و دل شام و مجلس يزيد
درد و دل خرابه
....
امان از دل زينب ..

قاتلان اباعبدالله(ع) - 14


عروة بن قیس احمسی (احمس)

یکی از فرماندهان لشگر یزیدبن معاویه دومین (خلیفه بنی امیه) و از دشمنان حسین بن علی علیه السلام (امام سوم شیعیان)، نام او به نقل برخی تواریخ "غرة بن قیس احمسی" است. سال 61 هجری قمری وقتی که امام حسین بن علی ابیطالب علیه السلام، با یزیدبن معاویه مخالفت کرد و به خاطر ظلم و ستم و فسادش با او بیعت نکرد از این رو، یزید برعلیه امام، به جنگ برخاست، به دستور یزید عبیدالله بن زیاد والی کوفه لشگر بزرگی از دشمنان امام را آماده کرد که همگی کوفی بودند. (شمار سپاه او را با اختلاف از بیست هزار تا صدهزار نفر و بالاتر گفته اند) و عمربن سعد را فرماندهی کل داد و او با سپاهش صبح روز دهم محرم سال 61 هـ ق در کربلا در مقابل سپاه امام حسین علیه السلام که کمتر از صد نفر بودند، قرار گرفت. "عروة بن قیس احمسی" فرمانده اسب سواران لشگر عمربن سعد در کربلا بود که در ساعات اولیه صبح با انبوه سواران خود بطرف اصحاب و سپاه امام حمله و شدیدا جنگ کرد و چون یاران امام را دید که به سختی می جنگند و کوفیان را پراکنده می کنند و شکست می دهند، به او ناگوار آمد و به عمربن سعد پیغام داد که آیا نمی بینی که به سواران من از دست این افراد اندک، چه می گذرد؟ پیادگان و تیراندازان را به یاری ما برای مقابله با آنها بفرست (که کار آنها را یکسره کنند) و عمربن سعد، "حصین بن نمیر" را با 500 تیرانداز زره پوش به سوی او روانه کرد. آنها آمدند و یکباره امام حسین و اصحاب او را هدف قرار دادند. همه اسب های سپاه امام علیه السلام زخم خوردند و مردانشان مجروح و جنگ بسیار شدیدی بین آنها در گرفت. عروة بن قیس با نیروهای تازه نفس خود، در مقابل سپاه امام جنگید و بدینسان نام خود را در شمار شقی ترین و پلیدترین انسان ها در تاریخ ثبت نمود.




--------------------------------------------------------------------------------
منابع:

1- تاریخ امام حسین به نقل از تاریخ طبری، ارشاد، مقتل بحرالعلوم و ....

2- عنصر شجاعت

3- نفس المهوم

4- فرهنگ عاشورا

قاتلان اباعبدالله(ع) - 13


عمر بن سعد

عمر بن سعد معروف به "ابن سعد" فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در کربلا در سال 61 هجری قمری و جزو منفورترین چهره های تاریخ. در بدخوئی و شقاوت، زبانزد خاص و عام است. پدرش سعدبن ابی وقاص، که از سرداران صدر اسلام بود. تاریخ تولد عمر سعد، به درستی معلوم نیست. به نقل مورخین در زمان حیات پیامبر اسلام و به قولی در دوران عمربن الخطاب به دنیا آمده است. در نوجوانی همراه پدرش در فتح عراق شرکت کرد (در سال 17 هـ ق). او از کسانی بود که در سال 37 هـ ق، در داستان حکمیت امام علی علیه السلام و معاویه، علیه حجربن عدی صحابه امام علی علیه السلام، و یارانش، شهادت به فتنه گری داد و این گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا "حجر" و یارانش را در «مرج عذراء» شهید کند. در اواخر خلافت معاویه که «عبیدالله بن زیاد» حاکم بصره شد، عمربن سعد، به خدمت او در آمد و وقتی یزید پسر معاویه خلیفه شد کوفه را به قلمرو حکومت عبیدالله اضافه کرد. زمانی که حسین بن علی علیه السلام، امام سوم شیعیان، از بیعت با یزیدبن معاویه خودداری کرد و از مدینه به مکه مهاجرت نمود عمر سعد، امیر مکه بود که وقتی استقبال حجاج از حسین بن علی را دید، برای یزید نامه نوشت و او را از این قصه مطلع ساخت. سال 60 هـ ق، نیز زمانی که مسلم بن عقیل نماینده امام حسین علیه السلام به کوفه رفت تا از مردم آنجا برای حسین (ع) بیعت بگیرد، ابن سعد با بعضی از اشراف کوفه، به یزید نامه نوشتند و توصیه هائی به او کردند. از این رو، مسلم به دستور عبیدالله بن زیاد، از طرف یزید دستگیر شد و به جهت خویشاوندی که با عمربن سعد داشت، او را وصی خودکرد، ولی این مرد به او خیانت کرد و اسرار مسلم بن عقیل را فاش نمود. در همین زمان، عبیدالله بن زیاد به کوفه آمد و عمربن سعد را به استانداری (ری) منصوب کرد. ابن سعد با 4000 سپاهی، در بیرون کوفه آماده حرکت به طرف ری بود که خبر حرکت امام حسین (ع)، به سوی کوفه رسید. عبیدالله، از ابن سعد خواست تا قبل از رفتن به ری، حسین و یارانش را سرکوب کند. ابن سعد ابتدا تردید کرد ولی متوجه شد که اگر قبول نکند، حکومت ری از دست او خواهد رفت. از این رو، جاذبه دنیا و ریاست او را گرفت و ماموریت جدید خود را قبول کرد و با لشگر خود به طرف کربلا رفت. روز دوم یا سوم محرم سال 61 هـ ق در کربلا، کسی را نزد حسین بن علی فرستاد و از حضرت خواست که یا با "یزید بن معاویه" بیعت کند و یا به جنگ تن در دهد و زمانی که امتناع امام حسین از بیعت با یزید را دید برای اینکه نشان دهد که در جنگ با امام (ع) راسخ است اولین تیر را به طرف حسین بن علی و یارانش فرستاد و دستور داد تا آب را به روی آنها ببندند.

او پس از شهادت امام (ع) و یارانش، دستور داد که سپاهیانش بر بدن آنها با اسب بتازند. روز 12 محرم بعد از دفن اجساد سپاهیانش، خاندان حسین بن علی (ع) را به کوفه برد. وقتی خدمت عبیدالله بن زیاد رفت، عبیدالله از او خواست تا نامه حکومت ری را به او پس بدهد. عمرسعد که فهمید دیگر حکومت و استانداری ری به او، وصال نمی دهدخودش را چنین توصیف کرد: هیچ کس بدتر از من به خانه اش برنگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کردم و عدالت را پایمال و خویشاوندی را قطع کردم. بعد از واقعه کربلا، ابن سعد مدتی از ترس کشته شدن به دست مردم، پنهان بود. در ایام قیام مختار به کوفه، او فرار کرد ولی وقتی مردم کوفه دوباره بر ضد مختار خروج کردند به کوفه برگشت و با مخالفان مختار، رهبری مردم را مدتی به عهده گرفت. اما چون کوفیان شکست خوردند ابن سعد مجددا از کوفه فرار کرد و به بصره پناهنده شد. به دستور مختار، او را دستگیر کردند و نزد او آوردند. سال 66 هـ ق، در مجلس مختار ابن سعد به همراه پسرش به قتل رسید. مختار، سر او را برای محمدبن حنفیه، برادر امام حسین (ع) فرستاد (و بدین ترتیب، از روزگار حذف شده و به درک واصل شد).

منابع:

1 - دائرة المعارف بزرگ اسلام ج 10

2 - ‌ مقتل الحسین مقرم ص 238

3 - مقاتل الطالبین 97- 106

دعای رفع بلا ماه صفر


ماه صفر دارای حزن و اندوه زیادی است و باید هر روز برای دفع بلا صدقه داد .
این دعا هم خیلی موثر هست
بدانكه این ماه معروف به نُحُوسَت است و براى رفع نُحُوسَت هیچ چیز بهتر از تصدّق و ادعیه و استعاذات وارده نیست و اگر كسى خواهد كه محفوظ ماند از بلاهاى نازله در این ماه در هر روز ده مرتبه بخواند چنانكه محدّث فیض و غیره فرموده
یا شَدیدَ الْقُوى وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمیعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنى شَرَّ خَلْقِكَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
اى سخت نیرو و اى سخت عقوبت اى عزیز ... ... ... خوار شد در برابر عظمتت همه آفریدگانت پس كفایت كن از من شر خلقت را اى نیكوده اى زیبایى بخش اى نعمت بخش اى فزون بخش اى كه نیست معبودى جز تو منزهى تو و من هستم از ستمكاران پس اجابت كردیم دعایش (یعنى یونس ) را و نجاتش دادیم از اندوه و این چنین نجات دهیم مؤ منان را و درود خدا بر محمد و آل پاکش(ص)

قاتلان اباعبدالله(ع) - 12



عثمان بن خالد جهنی

قاتل عبدالرحمان بن عقیل از شهداء کربلا
او از طایفه «بنی دهمان» و جزو سربازان و سرسپردگان عمربن سعد بود که در سال 61 هـ.ق در سرزمین کربلا حاضر و دستش به خون شهداء دیگر آلوده شد.
نامش به گونه مختلفی چون، عثمان بن خالد بن اسیر (اشتر) جهنی، اسید الجهنی، و تنها در زیارت ناحیه عمربن خالد بن اسد الجهنی، و دیگر عثمان بن خالد بن اسیر خثعمی، و عثمان بن خالد بن رشیم، در تاریخ آمده است.
اکثر مورخین، او را قاتل عبدالرحمن، برادر مسلم بن عقیل در روز عاشورا می دانند.
عده ای نیز بر این باورند که او با همدستی «بشر بن سوط (خوط) همدانی»، عبدالرحمن را به شهادت رسانده و لباس های او را درربودند.
بعضی مقاتل چون مقتل الحسین مقرم و مقاتل الطالبین و نفس المهموم و مدائنی گویند که عبدالله یکی دیگر از فرزندان عقیل که به «عبدالله الاکبر» مشهور و مادرش کنیزی بود، بدست عثمان بن خالد و مردی از همدان که احتمالا «بشر بن خوط همدانی» بوده، به شهادت رسید.

پایان زندگی او:
زمانیکه مختار ثقفی قیام کرد و سال 66 هـ.ق به خونخواهی حسین بن علی علیه السلام و دیگر شهداء کربلا بپاخاست، «عبدالله بن کامل»، یکی از نیروهای تحت امرش را به دنبال عثمان بن خالد فرستاد.
ابن کامل با اطرافیان خود هنگام نماز عصر اطراف مسجد «بنی دهمان» که ظاهرا برای قبیله «دهمان» بود، رفت و گفت: اگر «عثمان بن خالد بن اسیر دهمانی» و همدست او بشر بن سوط را برای من بیاورید، گناه همه قبیله از روز خلق تا قیامت بر گردن من، اگر همه شما را نکشم.
آنها گفتند: به ما مهلت ده تا آنها را نزد تو آوریم. عده ای سوار رفتند و آن دو نفر را در جبانه (به میدان یا قبرستان گویند) کوفه دیدند اما می خواستند به طرف جزیره (شمال عراق) فرار کنند که آنها را دستگیر و نزد «ابن کامل » آوردند. او به دستور مختار گردن آنها را زد و جسدشان را سوزاند. حضرت مهدی امام زمان (عج)، در زیارت شهداء کربلا از ناحیه مقدسه، به عبدالرحمن بن عقیل، سلام و درود فرستاده و قاتلش را لعنت کرده و می فرماید:
السلام علی عبدالرحمن بن عقیل، لعن الله قاتله و رامیه «عمر بن خالد بن اسد الجهنی».


((خبرکزاری کانون دانش آموزی-پانا))


------------------------------------------------------

منابع:

1- منتهی الامال

2- ابصار العین

3- موسوعة‌الامام الحسین به نقل از: مناقب ابن شهرآشوب، بحارالانوار مجلسی، اسرارالشهادة دربندی، الامعة الساکبه بهبهانی، و...

4- نفس‌المهموم

اصلا بدون حبّ سه ساله نمی شود

بی اشک و آه و زاری و ناله نمی شود
اصلن بدون حبّ سه ساله نمی شود
فهم من از سلوک الی الله.. یک کلام
بی بی اگر نکرد حواله ... نمی شود

شعر از: مصطفی عمانیان

صلی الله علیک یا رقیه بنت الحسین علیه السلام


حاضرم پايِ سر ِ تو سر ِ خود را بدهم

جايِ پيراهن ِ تو معجر ِ خود را بدهم

سر ِ بابايِ من و خِشت محال است عمه

عمه بگذار كه اول پر ِ خود را بدهم...

...پهن كن تا كه سر ِ خار نگيرد به لبش

كم اگر بود پر ِ ديگر خود را بدهم

زيورآلات مرا دختر همسايه گرفت

نذر ِ انگشتَرَت انگشتر ِ خود را بدهم

مويِ من سوخته و مويِ پدر سوخته تر

حاضرم پايِ همين سر، سر ِ خود را بدهم

ديد ما تشنه يِ آبيم خودش آب نخورد

خواست تا ديده يِ آب آور خود را بدهم

به دلم آمده يك وقت خجالت نكشم

پيِ لطفش نفس ِ آخر خود را بدهم


--------------------------------------

اميرحسين پارسا‎

«الهی به رقّیه»


یلـــدای مـــــا توئی ای دردانــــــۀ حسین(ع)
چلّـه نشیــــن غــم به غمخـــــــانۀ حسین(ع)

جانم فـــدای تــــــو وآن آغــــوش کوچکـــت
آن لحظه ای که گشودی به سر لالۀ حسین(ع)

آتش چو اوفتـــــــاد به گلشن ســـــرای عشق
محروق گشت پر و بال بلبل مستانۀ حسین(ع)

در کنج آن خـــــــرابه زجنّت چــــه دیده ای
تا پر کشـــــان شدی،همسفر شبانۀ حسین(ع)

در بـــــزم میهمـــــانی تو، تا پــــــدر رسید
نجوای تو چه بود با سر او جز بهانۀ حسین(ع)

غسّاله گفت که حریرین تنی و بدن پر ز آبله
آخر چه بوده است بیماری پروانۀ حسین(ع)؟

عمّه زدیـــده اشک همـی سفت و ناله کرد
از سوز داغ تو با رنجنـــــــامۀ حسین(ع)

غم نامه ات بپاست در دل عشّــاق تا ابد
شیـــــدا ترین غنچۀ فرزانــــۀ حسین(ع)

میــــسوزد این دلـــم و بغض بسته حنجرم
کز این حریق که فتاده به کاشانۀ حسین(ع)




شاعر : علی لاجوردی

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 10


/**/

شام، این شهر همان شهری است که ابوسفیان و فرزند نحسش 40 سال حکومت کردند و به خاطر دشمنی با اول مظلوم عالم حضرت علی علیه‌السلام شهر پر بود از کینه و بغض. کینه و بغضی که قرار بود بر سر خارجیان از دین عقده وا کند.

سيد بن طاوس در لهوف خود در مورد این واقعه مي‌نويسد:وقتی مزدوران یزید اهل بیت را نزدیک شام آوردند، امّ‌کلثوم شمر را خواست. فرمود: مطلبی با تو دارم.

شمر ملعون گفت: چیست؟

فرمود: این جا شهر دمشق است، ما را از دروازه ای وارد کنید که مردمان کمتری در رفت و آمد باشند و کمتر به تماشای ما برخیزند و سرهای بریدۀ شهیدان ما را جلوتر از ما حرکت بدهید که مردم با تماشای آن سرهای نورانی، به تماشای ما نپردازند. ولی شمر برخلاف خواستۀ دختر امیرالمؤمنین (ع)، فرمان داد اهل بیت را از دروازۀ ساعات که پرجمعیت ترین جمعیت را همیشه در کنار خودش داشت، عبور دهند و سرهای بریده را لا به لای کجاوه ها ببرند. اهل بیت را به این صورت حرکت دادند، تا در میان شهر کنار مسجد جامع که محل بازداشت اسرا بود، قرار بدهند.

پيرمردي از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را كه شما را كشت و نابود كرد و آشوب را خاموش كرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد(علیه‌السلام) به او فرمود: قرآن خدا را خوانده‌اي. گفت: آري فرمود: اين آيه را خوانده‌اي:

«قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودةَ في القربي»

«بگو من بر اجر رسالتم چيزي از شما جز مودت و دوستي با اهل بيتم و خويشانم نمي‌خواهم»؟

 

گفت: آري فرمود: ما خويشان پيامبريم ... سپس حضرت فرمود: اين آيه را خوانده‌اي:

«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»

«خداوند مي‌خواهد رجس و پليدي را از شما اهل بيت دور سازد و شما را پاكيزه گرداند»؟

 

گفت: بله خوانده‌ام. حضرت فرمود: اهل بيت ما هستيم ...

آن مرد پير گريان شد و از گفته‌هاي خود پشيمان گرديد و عمامه خود را از سر انداخت و رو به آسمان گردانيد و گفت خداوندا بيزاري مي‌جويم به سوي تو از دشمنان آل محمد از جن و انس، پس به خدمت حضرت عرض كرد كه اگر توبه كنم آيا توبه من قبول مي‌شود فرمود بلي، آن مرد توبه كرد چون خبر او به يزيد (پليد) رسيد او را به قتل رسانيد.

 

کاروان اسرای اهل بیت(علیهم السلام) روز اول صفر به شام رسیدند و بعد از گذراندن ایشان از بازار و از بین مردم بالاخره به مجلس یزید رسیدند و اهل بیت(علیهم السلام) را در حالى كه دست مردها به گردنشان بسته شده بود و همه اسیران نیز به دست یكدیگر زنجیر شده بودند وارد مجلس یزید نمودند.

یزید در قصر خود نشسته بود و ورود سرهاى مقدس و كاروان اهل بیت را مشاهده مى‏كرد و این اشعار را زمزمه مى‏كرد:

آن قافله‏‌ها پدیدار شدند و آن آفتاب‌ها بر بلندی‌هاى جیرون تابیدند؛ كلاغ فریادى كشید. گفتم كه: فریاد بزنى یا نزنى، من از بدهكار خود طلب خود را گرفتم.

پس از وارد نمودن اسیران به مجلس یزید، ایشان را در مقابل او نگه داشتند، امام سجاد (علیه‏السلام) به یزید فرمود: اگر رسول خدا(صلى الله علیه و آله)ما را در این حالت ببیند گمان می‌كنی با تو چه خواهد كرد؟

و فاطمه دختر امام حسین(علیه‏السلام) فریاد زد: اى یزید! آیا دختران رسول خدا(صلى الله علیه و آله) باید اینگونه به اسارت گرفته شوند؟

اهل مجلس با شنیدن این جمله از دختر امام حسین(علیه‏السلام) به گریه افتادند، به گونه‏اى كه صداى گریه ایشان شنیده مى‏شد.

یزید چون وضعیت را بدین صورت دید ناچار دستور داد دست‌هاى امام چهارم را باز كنند.

در این هنگام سر مبارك امام حسین(علیه‏السلام) را در حالى كه شستشو داده و محاسن مبارك حضرت را شانه زده بودند، در تشتى از طلا قرار داده و در مقابل یزید گذاردند، و یزید با چوبى كه در دست داشت بر داندان‌هاى مبارك امام مى‏ زد.

یزید گفت: سرهایى را شكافتیم كه عزیز بودند، و آنها آزار دهنده‌‏تر و ستمكارتر بودند.

ابو برزه اسلمى گفت: اى یزید! واى بر تو! بر دندان‌هاى حسین پسر فاطمه چوب مى‏زنى در حالى كه من شاهد بودم كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) همین لب‌ها و دندان‌ها را مى‏بوسید و به حسن و حسین(علیهماالسلام) مى‏فرمود:

شما دو سید جوانان اهل بهشتید، خداوند قاتل شما را نابود كند و او را مورد لعنت خود قرار دهد و دوزخ را براى او آماده سازد!

یزید با شنیدن این جملات خشمگین شد و دستور داد او را از مجلس بیرون كردند.

یزید همانگونه كه با چوب بر لب و دهان مبارك امام حسین(علیه‏السلام) مى‏زد، رو به سر مبارك كرده فرمود: اى حسین! نواختن مرا چگونه دیدى؟!

سپس یزید آب جو طلب كرد و از آن مى‏نوشید و به یاران خود مى‏داد و مى‏گفت: این شرابى است مبارك و از بركت آن این است كه اولین بارى كه ما از آن مى‏نوشیم سر دشمن ما (حسین) بر سر سفره ماست، و سفره طعام ما به همین خاطر گسترده است و با خیالى راحت و مطمئن غذا مى‏خوریم و شراب مى‏نوشیم.

سكینه(علیهاالسلام) مى‏فرماید: به خدا سوگند من از یزید كافرتر، ستمكارتر و سنگدل‌تر ندیده‏ ام!

زینب و کوچه و بازار کجا؟

زینب و این همه آزار کجا؟

زینب و مجلس اغیار کجا؟

زینب و تشت و سر یار کجا؟

قاتلان اباعبدالله(ع) - 11

عبیدالله [عبدالله] بن حصین ازدی

از سرهنگان لشگر عمر بن سعد و از عناصر خبیث در کربلا که از عطش حسین بن علی علیه السلام و یارانش اظهار خوشحالی می نمود!
او را از قبیله «بجیله» می دانند.
روز هفتم محرم سال 61 هـ.ق، در نهضت حسینی در کربلا که عمربن سعد به دستور «ابن زیاد» آب فرات را بر سپاه حسینی بست و بسیاری از لشگرش را در اطراف آنجا فرستاد تا میان حسین و یارانش با آب، مانع شدند، «عبدالله بن حصین ازدی» در میان لشگر عمر سعد حاضر بود آنان را در اینکار همراهی و به این عمل، افتخار می کرد. از بین قبیله بجیله با صدای بلند فریاد زد و گفت: ای حسین، این آب را که همرنگ آسمان می بینی، به خدا قطره ای از آن را نچشی تا از تشنگی بمیرید.
حسین بن علی (ع) او را نفرین کرد و فرمود: خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نیامرز! (طبری)

پایان زندگی ننگین او:
حمید بن مسلم تاریخ نگار کربلا روایت می کند: من بعد از واقعه کربلا او را (عبدالله بن حصین ازدی) که بیمار بود، ملاقات کردم و به آن خدائیکه معبودی جز او نیست، دیدم آب می آشامید تا شکمش پر می شد، آنگاه آن را قی می کرد (برمی گرداند) و فریاد می زد: تشنه ام، تشنه ام دوباره آب می خورد تا شکمش بالا می آمد و باز فریاد می زد: العطش، العطش و سیراب نمی شد. و دائما همین کارش بود تا جانش در آمد و هلاک شد. (لعنة الله علیه).


((خبرگزاری کانون دانش آموزی - پانا))

--------------------------------------------

منابع :

1- نفس‌المهموم

2- ارشاد (مفید ج 2)

3- فرهنگ عاشورا

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 9


بیش از چهل سال بود که منطقه شام را خاندان ابوسفیان اداره می‌کردند. یکی از شاخصه‌های اعتقادی معاویه و سایر امویان، ضدیت با دودمان پیامبر به ویژه امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود و جوّ تبلیغاتی علیه امام علی در آن منطقه چنان سنگین بود که مردم، او و شیعیانش را کافر می‌دانستند. بر اساس همین تبلیغات، در جنگ صفین حدود صد هزار نفر از این منطقه در مقابل امام علی صف کشیده بودند.

اکنون در زمان حاکمیت یزید، این شهر آماده ورود کاروانی از اسرا شده بود که در آن فرزندان علی علیه السلام حضور داشتند.

سهل بن سعد ساعدی ورود کاروان اسرا به دمشق را چنین توصیف کرده است:

«به سوی بنت الهدی حرکت می‌کردم تا به دمشق رسیدم. شهر را دیدم با رودخانه‌های پر آب و درختان انبوه که بر در و دیوار آن پرده‌های زیبا آویخته شده بود و مردم شادی می‌کردند و زنانی را دیدم که دف و طبل می‌زدند! با خود گفتم شامیان عیدی ندارند که ما ندانیم.

گروهی را دیدم که با یکدیگر سخن می‌گفتند. به آنان گفتم:« مردم شام عیدی دارند که ما از آن بی‌خبریم؟»

گفتند:« ای پیرمرد، گویا تو بیابانگردی!»

گفتم:« من سهل بن سعدم که محمد صلی الله علیه و آله را دیده‌ام.»

گفتند:« ای سهل! تعجب نمی‌کنی که چرا آسمان خون نمی‌بارد؟ و زمین ساکنان خود را فرو نمی‌برد؟!»

گفتم:« مگر چه شده؟»

گفتند:« این سر حسین فرزند محمد است که از عراق به ارمغان آورده‌اند!»

گفتم:« وا عجبا !! سر حسین علیه السلام را آورده‌اند و مردم شادی می‌کنند؟ آنان را از کدام دروازه وارد می‌کنند؟»

اشاره به دروازه‌ای کردند که آن را «باب ساعات» می‌گفتند. در همان هنگام دیدم پرچم‌هایی یکی پس از دیگری نمایان شدند.

ابتدا سری نورانی و زیبا را بر سر نیزه‌ای دیدم... بر امام زین العابدین و خاندان او سلام کردم و خود را معرفی نمودم. گفتند:« اگر می‌توانی چیزی به آن نیزه‌دار که سر امام را می‌برد بده تا جلوتر برود و اینجا نایستد که ما از تماشاچیان در زحمتیم!»

رفتم و یکصد درهم به آن نیزه دار دادم که شتاب کند و از بانوان دور شود.»

پس از اینکه کاروان اسیران وارد شام شدند، آنها را روانه مسجد جامع شهر کردند تا اجازه ورود به مجلس یزید صادر شود. در این خلال اتفاقات متعددی افتاده است که آنچه مربوط به حضرت زین العابدین علیه السلام است، برخورد یک پیرمرد شامی با ایشان است  که در قسمت 10 به آن اشاره خواهد شد.

 

----------------------------- 

منبع :

دانشنامه رشد

به ياد لب تشنه پدر آب نخورد!



در كتاب مفاتيح الغيب ابن جوزى آمده است كه ، صالح بن عبدالله مى گويد: موقعى كه خيمه ها را آتش زدند و اهل بيت عليهم السلام رو به فرار نهادند، دخترى كوچك به نظرم آمد كه گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسيمه مى گريست و به اطراف مى دويد و اشك مى ريخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم . همين كه صداى سم اسب مرا شنيد اضطرابش بيشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم . بناچار با ترس ايستاد. از اسب پياده شدم و آتش جامه اش را خاموش ‍ نمودم و او را دلدارى دادم . يكمرتبه فرمود: اى مرد، لبهايم از شدت عطش ‍ كبود شده ، يك جرعه آب به من بده . از شنيدن اين كلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم . آب را گرفت و آهى كشيد و آهسته رو به راه نهاد. پرسيدم : عزم كجا دارى ؟ فرمود: خواهر كوچكترى دارم كه از من تشنه تر است . گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشيد گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابايم حسين عليه السلام تشنه بود ، آيا آبش دادند يا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود: (اسقونى شربه من الماء) مى فرمود: يك شربت آب به من بدهيد، ولى كسى او را آبش نداد بلكه جوابش را هم ندادند.
وقتى كه آن دختر اين سخن را از من شنيد، آب را نياشاميد، بعضى از بزرگان مى گويند اسم او حضرت رقيه خاتون عليه السلام بوده است .



(حضرت رقيه عليها السلام شيخ على فلسفى ص 13)

قاتلان اباعبدالله(ع) - 10

عبیدالله بن عباس سلمی


عمروبن عبیدالله سلمی یا عبیدالله بن عباس سلمی: مأمور دستگیری حضرت مسلم بن عقیل از طرف عبیدالله بن زیاد. نام او به هر دو شکل در تاریخ آمده است.
او رئیس گروه 60 یا 70 نفری از قبیله «قیس» بود که بعد از اینکه خبر پیدا شدن مسلم در خانه «طوعه» توسط جاسوسی عبیدالله بن زیاد رسید، همراه با محمدبن اشعث، به آن جا رفتند. وی که سرپرست این گروه بود، دستور داد تا خانه را محاصره و مسلم را دستگیر کنند.
مسلم بن عقیل که از اوضاع باخبر شد، خود از خانه بیرون آمد و با شمشیر به آنها حمله کرد و بیشتر از 30 نفر از آنها را کشت و بعضی را مجروح کرد. و چون این خبر به عبیدالله رسید، به محمد اشعث پیغام فرستاد که مسلم را امان بده، وگرنه جز از این طریق، به او دست پیدا نمی کنیم. محمد اشعث مسلم را امان داد و گفت: تو در امانی! مسلم گفت آیا من ایمنم؟ همه گفتند آری! مگر این مرد (عبیدالله «عمرو» بن عباس سلمی) که مثلی زد و گفت: لاناقة لی فیها و لاجملی؛ یعنی برای من نه شتر ماده ای و نه شتر نری، به فارسی اینکه من کاره ای نیستم که امان دهم یا ندهم. به هر صورت مسلم تسلیم شد. آن گروه او را سوار بر استر کردند و شمشیرش را گرفتند.
مسلم گویا همین که جریان را دید، ناامید از خود گشت و گریست و گفت: این فریب شما بود. که همان موقع ابن عباس سلمی به او طعنه زد و گفت: کسی که خواهان چیزی باشد که تو بودی، (یعنی ریاست و امارت) نباید گریه کند. مسلم بن عقیل گفت: والله برای خود نمی گریم و من از کشته شدن نمی نالم. بلکه برای حسین و خاندان او می گریم.



((خبرکزاری کانون دانش آموزی-پانا))


------------------------------------------------------

منابع:
1 - موسوعة الامام الحسین به نقل از:
مقاتل الطالبین ترجمه ارشاد شیخ مفید، اسرارالشهادة دربندی، اعیان الشیعه
2 - نفس المهموم

رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است



هر که با زهراست احساس سخاوت می کند
« مور این وادی سلیمان را ضیافت می کند»
 
دست پخت فاطمه نان است و نانش جذبه است
هر که شد یکبار سائل، کم کم عادت می کند
 
فرشیان... نه عرشیان هم رو به او می ایستند
در میان خانه اش وقتی عبادت می کند
 
مرتضی بر فاطمه یا فاطمه برمرتضی !!!
کیست که بر دیگری دارد امامت می کند؟!
 
هرچه مولا مدح خود را کرد مدح فاطمه است
آینه از شان همتایش حکایت می کند
 
روز محشر که بیاید کار دست فاطمه است
مرتضی می ایستد ، زهرا قیامت می کند
 
*
رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است
رشته ای از چادرش ؟!....آری... شفاعت می کند

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 8


اول صفر؛ ورود کاروان اسیران اهل بیت به شام

در روز اول صفر، کاروان اسیران اهل بیت، وارد شهر شام شد و این در حالی بود که از روزهای پیش، کوچه‌پس‌ کوچه‌های شام، برای ورود آنان آذین بسته شده بود و مردم شام با پوشیدن لباس‌های نو، خود را برای برپایی جشنی بزرگ آماده می‌کردند!

از وقایع مهم این روز ، می‌توان به خطبه‌های امام سجاد علیه‌السلام و حضرت زینب سلام‌الله‌علیها اشاره کرد که چهره واقعی یزید و حکومتش را برای مردم آشکار ساخت.

قاتلان اباعبدالله(ع) - 9


عبدالله بن مسلم بن ربیعه حضرمی

از هواداران بنی امیه و از بزرگان آنها در زمان خلیفه دوم اموی (یزید بن معاویه) سال 60 هجری قمری، در جریان قیام حسین بن علی علیه السلام (امام سوم شیعیان)، آن زمان که مردم کوفه، آن حضرت را دعوت کرده و اعلام یاری و پشتیبانی کردند، حضرت حسین (ع) پسرعموی خود (مسلم بن عقیل) را به کوفه فرستاد تا اقبال مردم را از نزدیک ببیند و حضرت را مطلع کند.

زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه وارد شد مردم بسیار زیادی اطراف او جمع شده و با او بیعت کردند. شمار این افراد را 12000 تا 18000 نفر گفته اند. نعمان بن بشیر (والی کوفه از طرف یزید) چون این خبر مسلم و بیعت کوفیان را شنید مردم را جمع کرد و برای آنان سخنانی ایراد کرد مبنی بر اینکه، از اطراف مسلم پراکنده شوند و مخالفت با خلیفه (یزید) نکنند، لکن از آنجا که نعمان، مردی بردبار و سهل گیر بود و به سلامت خود می اندیشید، طرفداران بنی امیه، او را سست و رای و حرفش را ضعیف می دانستند از این رو، «عبدالله بن مسلم حضرمی» در مقابل او ایستاد و به او گفت که نظر و رای تو، بدون فکر و ضعیف است و اینگونه ولایت را تباه می کنی! این جریانی که پیش آمده، جز به خونریزی و شدت عمل، اصلاح نمی شود و این روش تو که با دشمنان داری، رای ناتوانان است. عبدالله بن مسلم حضرمی که از جاسوسان یزید بود، چون ضعف نعمان را دید اولین نامه را برای خلیفه وقت (یزید بن معاویه) نوشت و او را از وضعیت شهر کوفه و عملکرد نعمان بن بشیر با خبر کرد.


متن نامه عبدالله بن مسلم بن ربیعه حضرمی
اما بعد: مسلم بن عقیل به شهر کوفه آمده و شیعیان با او برای حسین بن علی (ع) بیعت کرده اند. اگر به کوفه نیاز داری مردی توانا و مقتدر بفرست تا دستور ترا اجرا کند و در مورد دشمنانت، چون خودت عمل کند. نعمان بن بشیر مردی ضعیف است یا خود را به ناتوانی می زند و چنین بود که بعد از او، دیگر یاران اموی نامه هایی به «یزید» نوشتند و خواستار برکناری نعمان شدند و یزید (علیه اللعنه) نعمان را برکنار و ابن زیاد، والی بصره را برای ولایت کوفه، منصوب کرد. نام عبدالله بن مسلم، به اقوال گوناگون چون «عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی»، «عبیدالله بن مسلم»، «عبدالله بن شعة الحضرمی»، (461 موسوعه) نیز آمده است.


((خبرگزاری کانون دانش آموزی - پانا))

-------------------------------

منابع:

1. نفس المهموم - شیخ عباس قمی

2. قیام امام حسین در آئینه اسناد تاریخی

3. تاریخ امام حسین (ع) به نقل از تجارب الاحم، سیر اعلام النبلاء، ذهبی تذکره الخواص کامل، ابن اثیر و چند منبع دیگر

قاتلان اباعبدالله(ع) - 8


زبیر بن اروح

زبیر بن اروح که در برخی از منابع از نام پدر او به نام "اروج" نیز یاد شده است.[1] از موالیان دولت اموی به شمار می­رفت. نقل شده پس از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، عبیدالله سرهای این شهدا را به همراه هانی بن ابی­ حیه وادعی و زبیر بن اروح نزد یزید در شام فرستاد. عبیدالله نامه­ای نیز خطاب به یزید نوشت و آن را با آنها همراه نمود تا به دست خلیفه برسانند؛ در این نامه ابن­ زیاد پس از نوشتن چگونگی اسارت و شهادت مسلم و هانی، نوشت: «من سرهاى آن دو را به همراه هانى بن ابى­ حيه وادعى و زبير بن أروح تميمى براى تو فرستادم. اين دو نفر، هر دو از فرمانبران و پيروان‏ ما و خيرخواهان بنى­ اميه هستند، پس اميرالمؤمنين هر پرسشی که از جريان كار هانى و مسلم دارند از اين دو نفر بپرسند، چرا که اطلاع كافى همراه با صداقت و پارسائى در اين دو گرد آمده است و السلام.»[2]
يزيد نیز فرستادگان ابن­ زیاد را مورد تقدیر قرارداد و خطاب به عبیدالله بن زیاد نوشت: «..من این دو فرستاده‏ ات را پيش خواندم و از آن دو در پنهانى و غیر پنهانی جويای امور شدم و از اوضاع [کوفه] پرسيدم؛ ديدم در انديشه و فضيلت همچنان بودند كه تو نوشته بودى، پس در باره ايشان نيكى كن ....»[3]
زبیر پس از به حکومت رسیدن عبدالملک بن مروان به او پیوست و در کنار حجاج بن یوسف ثقفی –استاندار عبدالملک در عراق- در استحکام بخشیدن پایه­ های حکومت اموی تلاش کرد. در برخی از منابع نقل شده است که در پی قیام صالح بن مسرح خارجی در عراق،[4] حجاج او را فرمانده جناح چپ لشکر خود قرار داد و او را برای درهم کوبیدن قیام صالح، به سوی اردوگاه او گسیل داشت.[5]
ابن­ عساکر در کتابش از زبیر بن اروح تمیمی به عنوان یکی از تابعین یاد کرده است.[6]
 

-----------------------------------------------------

منابع :

پژوهشکده باقرالعلوم (ع)

خبر آنلاين

-----------------------------------------------------

اسناد :

1. الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود؛ الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات رضی، 1368ش، ص243 و البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ج8 ، ص9.
2. الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ج5، ص380؛ شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص65 و ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ص1991، ج5، ص62.
3. همانها.
4. این قیام در سال 71 هجری به وقوع پیوست.
5. البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ج8، ص9 و الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ج6، ص222.
6. ابن­ عساکر؛  تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج18، ص306.

با کاروان اسرا - عاشورا تا اربعین - 7


تاريخ، حوادث ميان راه شام را مشخص نكرده است كه حاملان سرها چند منزل، استراحت كردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب مي‌گويد يكي از كرامات امام زيارتگاه‌هايي است كه از سر ايشان به جاي مانده است؛ در كربلا و در شهرهاي عسقلان، موصل، نصيبين، حماه، حمص، دمشق و ديگر مكان‌ها مي‌باشد. (يعني اين كه وجود سر مقدس امام در اين مكان‌ها ، زيارتگاه‌هاي معروف دارد، براي  نمونه وقتي خواستند به شهر موصل روند شخصي را به نزد حاكم شهر موصل فرستاند كه توشه و آذوقه براي آنها فراهم كند و شهر را آذين كنند، اهل موصل گفتند هر چه مي‌خواهيد براي شما فراهم مي‌كنيم ولي از آنها درخواست كردند كه به شهر نيايند، بيرون شهر منزل كنند و از همانجا بروند، آنها در يك فرسخي شهر منزل كردند و سر شريف را روي سنگي نهاند، از آن سر مقدس قطره خوني بر آن سنگ چكيد و مانند چشمه‌اي از آن خون مي‌جوشيد.)

مردم هنگام محرم اطراف آن جمع مي‌شدند و مراسم عزاداري بر پا مي‌كردند و اين مراسم تا زمان عبدالملك بن مروان حكم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جاي ديگري ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جاي سنگ گنبدي ساختند.
حاملان سر نزديك هر شهري از كربلا (از كوفه تا دمشق) مي‌رسيدند جرأت نداشتند كه وارد شوند، مي‌ترسيدند قبائل عرب عليه آنها شورش كنند و سر را از آنها بگيرند لذا از بيراهه مي‌رفتند و فقط براي آذوقه، شخصي را مي‌فرستاند و مي‌گفتند اين سر يك خارجي است.
 
بي احترامي به سر امام حسين عليه السلام
"ابن لهيعه" و غير او روايت كرده‌اند: در بيت الله الحرام طواف مى‌كردم ناگاه مردى را ديدم كه گفت: خداوندا! مرا بيامرز؛ اگر چه گمان ندارم كه بيامرزى! من به او گفتم :
اى بنده خدا! از خداى تعالى بپرهيز و چنين سخنان باطل نگو؛ زيرا اگر گناهانت به اندازه قطرات باران يا برگ درختان باشد و تو استغفار نمايى، خداى عزوجل گناهانت را مى‌بخشد كه غفور و رحيم است .
آن مرد گفت: به نزد من بيا تا قصه خويش را به تو حكايت نمايم .من به نزدش رفتم و گفت :
بدان كه من با چهل و نه نفر ديگر همراه سر نازنين حضرت امام حسين (عليه السلام) به شام رفتيم و برنامه ما اين بود كه چون شب مى‌شد آن سر مبارك را در ميان تابوت مى‌گذارديم و بر دور آن تابوت جمع مى‌شديم و به شرابخوارى مى‌پرداختيم .
شبى همراهان من به عادت شب‌هاى پيش به شرب خمر مشغول شدند و مست گشتند و من آن شب لب به شراب نزدم و چون شب كاملا تاريك شد، صدايي از رعدي به گوشم رسيد و برقى را مشاهده كردم و ناگهان ديدم درهاى آسمان باز گرديد، حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت اسماعيل، حضرت اسحاق و پيغمبر ما حضرت محمد (صلى الله عليه و آله) از آسمان نازل شدند و جبرئيل با گروهى از ملائكه در خدمت ايشان بودند.
جبرئيل به نزديك آن تابوت كه سر مطهر در آن بود رفته و آن را بيرون آورد و بر سينه خود چسبانيد و بوسيد. ساير انبياء (عليهم السّلام) هم مانند جبرئيل، آن سر مبارك را زيارت مى‌كردند و حضرت رسول به محض ديدن سر نازنين، گريه نمود و انبياء (عليهم السّلام) به او تعزيت و تسليت مى‌گفتند.
جبرئيل به خدمتش عرضه داشت: يا محمد! به درستى كه خداوند عزوجل مرا امر فرموده كه مطيع فرمانت باشم تا آنچه كه در حق امت خود بفرمايى به جا آورم؛ اگر مى‌فرمايى زمين را به زلزله در آورم تا سطح زمين از زير ايشان برگردانم چنانكه بر قوم لوط چنين كردم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: چنين منما؛ زيرا مرا با امت وعده‌گاهى است در روز قيامت در حضور پروردگار عالميان. پس ملائكه به سوى ما آمدند تا ما را به قتل رسانند، من فرياد الامان به سوى پيامبر عالميان، بر آوردم. رسول خدا فرمودند: برو خدا تو را نيامرزد!
در كتاب "تذييل" محمد بن نجار شيخ المحدثين بغداد ديدم كه در ذكر حالات على بن نصر شبوكى، به اسناد خود همين روايت را ذكر نموده بود فقط با اين تفاوت كه: وقتي حضرت امام حسين (عليه‌السلام) به درجه شهادت نائل آمد - سر مطهر آن حضرت را به سوى شام خراب، مى‌بردند و در هر منزلى كه فرود مى‌آمدند، حمل كنندگان آن سر مقدس، مى‌نشستند و شراب مي‌خوردند و بعضى از ايشان آن سر انور را به نزد بعضى ديگر مى‌آورد، پس ‍ در آن حين دستى از غيب بيرون آمد و با قلم آهنى اين شعر را بر ديوار نوشت :
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَيْنا                                                            شَفاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الْحِسابِ
آيا امتى كه حسين (عليه السّلام) را كشتند؛ در روز قيامت اميد شفاعت جد او را دارند؟!

ماموران ابن زياد چون اين صحنه را ديدند، همگى بگريختند.(1)


پي‌نوشت‌ :

1. لهوف، سيد بن طاووس .
 
برگرفته از :
الارشاد، شيخ مفيد/ حياة الامام الحسين بن علي(عليهماالسلام)، باقر شريف قرشي/ رياحين الشريعة، ذبيح‌الله محلاتي/ لهوف، سيد بن طاووس/ نفس المهموم،‌شيخ عباس قمي .