امسال قسمتم نشد ..
بعد از سه سال سفر پياده ؛ انگار امسال دعوت نشدم،
حتی بلیط هم داشتم اما ..
سه شنبه پيش يک عده از همسفرهاي سه سفر قبلي رفتند، رفتم بدرقه
همه گفتند پس چرا نمياي؟ گفتم بليط براي يکشنبه خريدم، انشاءالله ميام، دعام کنيد
ديروز يکشنبه بود
روزي که بايد ميرفتم ........
اما !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بلیطم رو کنسل کردم ..
پول جریمه کنسلی بلیط رو دادم که نرم کربلا !!
بخاطر ..
نمي دونم چي بگم ..
ديروز که رفقام رفتند دلم پر کشيد ..
يادم افتاد که پنج باري که رفته بودم پابوس ارباب همه شون يه طوري کارام جور شدند که اصلا خودم هم نمي فهميدم ..
ياد
بار اولي افتادم که مي خواستم برم، راننده تاکسي که خيلي هم داش مشتي بود
برگشت گفت آقا مگه ديوانه اي که داري مي ري کربلا، غيرتي شدم و اومدم جوابش
رو بدم که اشک تو چشاش حلقه زد و گفت : آخه هرکي يک بار بره وقتي برگشت
ديگه سر جاش بند نيست ، ديگه نمي تونه نره
يادم افتاد
سال
82 - عاشورا - حمله امريکا به عراق - تازه چند روز از سقوط رژيم بعث گذشته
بود - رفيقم گفت بريم - من پاسپورت ندارم - گفت اگه ارباب بخواد يه طوري
مي ريم - رفتيم مرز مهران - با قاچاقچي ها صحبت کرديم از کوه ردمون کنن -
رفتيم داخل شهر آب و کوله پشتي بخريم - ديديم مرز بازه - رفتيم - بدون
پاسپورت - اما فهميديم اگه ارباب بخواد ويزا رو بدون پاسپورت مي ده ..
سال
87 - اول ماه صفر - حالا پاسپورت دارم - شنيدم معلم قديميم مي بره کربلا -
گفتم منم مي بري؟ - ارباب باز ويزا صادر کرده بود برام ..
سال
88 - اربعين - يکي از دوستان بزرگتر داره مي ره کربلا - شنيدم مي خواد از
حرم اولين مظلوم عالم تا حرم ساقي کربلا پياده بره - اونجا اجازه زيارت
ارباب رو بگيره - نود و اندي کيلومتر پياده - گفتم منم مي بري؟ - گفت من
نمي برم - اگه اربابت بهت ويزا داد - با هم مي ريم - مادرم هم بود - چقدر
صفا داشت همراه مادر پياده بري کربلا - آخه حال خوش مادرم منم هوايي مي کرد
- رفتيم و عشق کرديم تو مسير پياده - آره رفتيم چون ارباب دوباره ويزا
داده بود بهم ..
سال 89 - بازم اربعين -
پارسال که ديدم پياده نجف تا کربلا چه عشقي داره گفتم با خودم خدا کنه
ارباب دوباره بهم ويزا بده - بازم مادرم بود - اما اين بار فرق دیگه هم
داشت - آخه يه نفري به همسفرهاي سال قبلم اضافه شده بود - کسي که دوست
داشتم با من بياد - دعا کرده بودم و دعام مستجاب شده بود - البته کمي هم
متعجب بودم - از کريم بودن ارباب - آخه دوباره ويزاي من نالايق رو صادر
کرده بود ..
سال 90 - ديگه اربعین که
نزدیک می شد بی قرار بودم - اين سفر يه فرقي ديگه اي هم داشت - پدرم هم قصد
داشت بره - از ارباب خواستم هرطور شده ويزاي منو صادر کنه - آخه من که از
خودم خبر داشتم - مي دونستم اگه به من باشه که امکان نداره - اما ارباب
دوباره نشون داد به لياقت طرف نگاه نمي کنه - با بزرگي خودش دعوت مي کنه -
ويزاي سفرم مهر ارباب خورد و راهي شدم ..
سال 91
اربعین داره میرسه
امسال هم خواستم برم
بليط خريدم - اما ويزا نگرفتم - بلیط رو کنسل کردم
اگه ازش می خواستم، امسال هم حتما ارباب ویزا برام می داد
اما شاید ..
فقط دارم به خودم فکر می کنم ..
به خودم که امسال چه کردم ؟؟
چه فرقي با سالهاي پيش کردم که امسال اينجوري شد؟؟
ارباب ..
همه اونهايي که رفتن رو به کرمتون کمکشون کنید و با زيارت مقبول نزد خانواده شون برگردونید
اونهايي
هم که نرفتن ، همونهايي که حسرت به دل موندن ، همونهايي که دلشون داره پر
ميکشه ، اگه ميشه نه بخاطر لياقت خودشون که نداشتن ، فقط بخاطر بزرگي
خودتون دوباره بهشون ويزا بديد که بيان پابوس
حرف آخر ..
دوستام که داشتن می رفتن ، قلبم که آتیش گرفته بود ، بهشون گفتم حواستون باشه کي داريد مي ريد کجا
اربعين وقتيه که کاروان اسرا برميگرده کربلا
حضرت زينب داره برميگرده که با برادرش درد و دل کنه
درد و دل اسيري
درد و دل کوفه
درد و دل شام و مجلس يزيد
درد و دل خرابه
....
امان از دل زينب ..