15 ذیحجه سالروز ولادت امام علی النقی الهادی


مرحوم شيخ طوسى و برخى ديگر از بزرگان رضوان اللّه عليهم به نقل از كافور خادم حكايت نمايند:


منزل و محلّ مسكونى حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام در نزديكى بازارچه اى بود كه صنعت گران مختلفى در آن كار مى كردند، يكى از آن ها شخصى به نام يونس نقّاش بود كه كارش انگشترسازى و نقش و نگار آن بود، او از دوستان حضرت بود و بعضى اوقات خدمت حضرت مى آمد.

روزى باعجله و شتاب نزد امام عليه السلام وارد شد و پس از سلام اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! من تمام اموال و نيز خانواده ام را به شما مى سپارم .

حضرت به او فرمود: چه خبر شده است ؟

يونس گفت : من بايد از اين ديار فرار كنم .

حضرت در حالتى كه تبسّمى بر لب داشت ، فرمود: براى چه ؟

مگر چه پيش آمدى رُخ داده است ؟!

یونس گفت: وزير خليفه - موسى بن بغا - نگين انگشترى را تحويل من داد تا برايش حكّاكى و نقّاشى كنم و آن نگين از قيمت بسيار بالائى برخوردار بود، كه در هنگام كار شكست و دو نيم شد و فردا موعد تحويل آن است ؛ و مى دانم كه موسى يا حُكم هزار شلاّق و يا حكم قتل مرا صادر مى كند.

امام هادى عليه السلام فرمود: آرام باش و به منزل خود بازگرد، تا فردا فرج و گشايشى خواهد بود.

يونس طبق فرمان حضرت به منزل خويش بازگشت و تا فرداى آن روز بسيار ناراحت و غمگين بود كه چه خواهد شد؟

و تمام بدنش مى لرزيد و هراسناك بود از اين كه چنانچه نگين از او بخواهند چه بگويد؟

در همين احوال ، ناگهان ، مأ مورى آمد و نگين را درخواست كرد و اظهار داشت : بيا نزد موسى برويم كه كار مهمّى دارد.

يونس نقّاش با ترس و وحشت عجيبى برخاست و همراه مامور نزد موسى بن بغا رفت .

هنگامی که یونس از نزد موسى برگشت ، خندان و خوشحال بود و به محضر مبارك امام هادى عليه السلام وارد شد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! هنگامى كه نزد موسى رفتم ، گفت : نگينى را كه گرفته اى ، خواسته بودم كه براى يكى از همسرانم انگشترى مناسب بسازى ؛ ولى اكنون آن ها نزاعشان شده است .

اگر بتوانى آن نگين را دو نيم كنى ، كه براى هر يك از همسرانم نگينى درست شود، تو را از نعمت و هداياى فراوانى برخوردار مى سازيم .

امام هادى صلوات اللّه عليه تا اين خبر را شنيد، دست مباركش را به سمت آسمان بلند نمود و به درگاه بارى تعالى اظهار داشت : خداوندا! تو را شكر و سپاس مى گويم ، كه ما - اهل بيت رسالت - را از شكرگزاران حقيقى خود قرار داده اى .

و سپس به يونس فرمود: تو به موسى چه گفتى ؟

يونس اظهار داشت : جواب دادم كه بايد مهلت بدهى و صبر كنى تا چاره اى بينديشم .

امام هادى عليه السلام به او فرمود: خوب گفتى و روش خوبى را مطرح كردى .

امالى شيخ طوسى : ج 1، ص 294، إ ثبات الهداة : ج 3، ص 367، ح 24، مدينة المعاجر: ج 7، ص 439، ح 2439، بحار: ج 50، ص 125، ح 3.

معجزه امام هادی (ع)

متوکل دستور داد، توی بیابان تپه ای درست کردند. با امام هادی (ع) رفتند بالای تپه.

گفت: "دعوتت کردم تا لشکرم را ببینی."
لشکرش را مجهز کرده بود. همه آماده، با اسلحه و منظم. می خواست امام را بترساند.
امام گفت: " حالا می خواهی من لشکرم را به تو نشان بدهم؟"
متوکل گفت: "بله."
امام دعایی کرد. متوکل دید آسمان و زمین پر است از فرشته های مسلح، درجا غش کرد.
وقتی که به هوش آمد، امام گفت: " ما در امور دنیا با تو ستیزه ای نداریم، مشغول آخرتیم."

-------------------------------------------------------------------------------------
برگرفته از : کتاب آفتاب در حصار از سری کتب "14 خورشید و یک آفتاب"
روایت داستانی ِ زندگی امام علی النقی (ع)

آثار اعمال

رفته بود پیش امام علی النقی (ع). از صبح انگشتش زخم شده بود، شانه اش هم. لباسش هم پاره شده بود.

گفت: " چه روز شومی، خدا شرش را کم کند."
امام (ع) رو کرد به مرد، گفت:
" آخر شب و روز چه گناهی دارند وقتی اعمال خودتان دامن گیرتان می شود؟"



------------------------------------------------------------------------------------------
(برگرفته از "آفتاب در حصار" از سری کتب "14 خورشید و یک آفتاب")
روایت داستانی ِ زندگی امام علی النقی (ع)

متوکل و امام هادي عليه السلام


متوکل، خلیفه سفاک و جبار عباسى، از توجه معنوى مردم به امام هادى علیه السلام بیمناک بودو از اینکه مردم به طیب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت کنند رنج مى‏ برد.


سعایت کنندگان هم به او گفتند ممکن است على بن محمد (امام هادى) باطناً قصد انقلاب داشته باشد و بعید نیست اسلحه و یا لااقل نامه‏ هایى که دالّ بر مطلب باشد در خانه‏ اش پیدا شود. لهذا متوکل یک شب بى‏ خبر و بدون سابقه، بعد از آنکه نیمى از شب گذشته و همه چشم ها به خواب رفته و هر کسى در بستر خویش استراحت کرده بود، عده ‏اى از دژخیمان و اطرافیان خود را فرستاد به خانه امام که خانه‏ اش را تفتیش کنند و خود امام را هم حاضر نمایند.

متوکل این تصمیم را در حالى گرفت که بزمى تشکیل داده مشغول مى‏ گسارى بود. مأمورین سرزده وارد خانه امام شدند و اول به سراغ خودش رفتند. او را دیدند که اتاقى را خلوت کرده و فرش اتاق را جمع کرده، بر روى ریگ و سنگریزه نشسته به ذکر خدا و راز و نیاز با ذات پروردگار مشغول است.

براي مشاهده متن کامل روي ادامه مطلب کليک نمائيد.
ادامه نوشته

من عاشق امام هادی(ع) هســــــــــــــــتم


نقی(ع) نامی که فخر آسمان است       تلفظ کردنش عطر دهان است
زالقاب امام هادی(ع) ماست                 امامی که عزیز شیعیان است
امام ماه روی باوقاری                        که جد حضرت صاحب زمان است
زلال چشمه های او پاکتر از             همان نهری که در جنت روان است
بنام مادر آیینه سوگند                همان که صبح چشمش جاودان است
نخواهد از نفس افتاد این عشق   که از هادی(ع) به قلب عاشقان است
به کوری دو چشم آن حقیری               که از فرط حقارت بد دهان است
به هر دیوار این دنیا نوشتم                  نقی(ع) زیباترین نام جهان است

مدعي دروغين



مردم را دور خودش جمع کرده بود، می گفت زینب است؛ دختر فاطمه(س).
بردندش پیش خلیفه. پرسید: "چه طور جوان مانده ای؟"
گفت : "پیامبر(ص) دست کشید بر سرم تا هر چهل سال یک بار جوان شوم."
علی بن محمد (علی النقی) (ع) آمد ، رو به زن گفت: "گوشت فرزندان فاطمه (س) بر درندگان حرام است. برو داخل قفس شیرها، اگر راست می گویی."
زن پاهایش سست شد. عقب عقب رفت.
گفت: " می خواهی مرا به کشتن دهی، چرا خودت نمی روی؟"
همه ساکت شدند. متعجب و منتظر!
علی بن محمد وارد قفس شد. شیرها دورش را گرفتند. صورت شان را مالیدند به لباسش. او هم دست می کشید روی یال های شان و نوازش شان می کرد.


------------------------------------

برگرفته از "آفتاب در حصار" ؛

روایت داستانی زندگی امام علی النقی (ع)؛

از سری کتب "14 خورشید و یک آفتاب"

عذرخواهی ..



يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ

می‌خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند و خدا جز این نمی‌خواهد که روشنایی خود را تمام و آشکارسازد، اگر چه کافران خوش ندارند. (سوره توبه آیه 32)


اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَا الْحَسَنِ عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ

آستان کبریایی خانه‌ات، دانشگاه احساس فرشتگان بود؛ فرشتگانی که عاشق شدن را از تو آموختند و با تو، عشق الهی را تجربه کردند؛ عشقی که تو را در حصار تنهایی ـ دور از وطن و تحت نظر ـ قرار داده بود، عشقی که تمام موجودات را وادار می‌کرد، تا به ارتفاع نگاهت سجده، و ژرفای شکوهت را در عرش، جستجو کنند ..

سلام بر شما و تربت پاکتان…

غم بی‌حرمتی به ساحت مقدستان را نمی‌دانیم با چه الفاضی بیان نماییم که ما خود نیز ريزه‌خواران خان‌نعمتتان هستیم و برای ادای ادب خدمت سلطان، هنوز آموختنی بسیار داریم.
شرمنده‌ایم از خود که آن‌چنان که باید و شایسته است به وظیفه خود عمل نکردیم و از تمامیت خوبی و عظمت شما برای جهانیان نگفته‌ایم که بی‌خبرانی بی اصالت ، جرعت سخن گفتن و حرمت شکنی به خود دهند.

آقا جان ما را به کرم خود ببخشید که در روزمرگی زندگیمان فراموش کردیم فریادتان بزنیم ، که ناکسان دروغگوی بی‌ریشه‌ی از ناکجای عالم هستی اجازه قد علم کردن پیدا کردند.

لعن و نفرین کردنشان تنها کاریست که باید انجام دهیم . اما حلالیت گرفتن از شما وظیفه‌ی ما ست. ما و امسال ما که نام شیعه‌ی دوازده امامی را یدک می‌کشیم و در وصف مقام ولی‌امرمان انقدر کوتاهی کردیم که آن شد که نباید. ما را ببخشید و دعایمان کنید تا در سختی‌های مادی این دنیای فانی وظایف معنوی خود را فراموش نکنیم ..


السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ الْهَادِیَ الْمُهْتَدِیَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
‏السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ وَ ابْنَ أَوْلِیَائِهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَجِهِ
‏السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا صَفِیَّ اللَّهِ وَ ابْنَ أَصْفِیَائِهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خَلِیفَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خُلَفَائِهِ وَ أَبَا خَلِیفَتِهِ‏
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ
‏السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ‏
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ الْأَئِمَّةِ الْهَادِینَ
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ الْأَوْصِیَاءِ الرَّاشِدِینَ‏


----------------------------------------------------------------------------
زیارتنامه حضرت هادی علیه السلام/تحف العقول ، ص ۵۱۰

چهارشنبه ..


چهارشنبه متعلق است به : امام موسی کاظم (علیه السلام) ، امام رضا (علیه السلام) ، امام جواد (علیه السلام) ، امام هادی (علیه السلام)


امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند :

« از مانيست كسي كه هر روز حساب خود رانكند ،پس اگر كار نيكي كرده است از خدا زيادي آن را بخواهد،واگر بدي كرده،از خدا آمرزش طلب نموده و به سوي او توبه نمايد

امام رضا (علیه السلام) فرمودند :

« بخيل را آسايشي نيست ، و حسود را خوشي و لذتي نيست ، و زمامدار را وفايي نيست ، و دروغگو را مروت و مردانگي نيست »

امام جواد (علیه السلام) فرمودند :

« مرگ آدمي به سبب گناهان، بيشتر است از مرگش به واسطه اجل، و زندگي و ادامه حياتش به سبب نيكوكاري، از حياتش به واسطه عمر طبيعي بيشتر است. »

امام هادی (علیه السلام) فرمودند :

« فروتنی در آن است که با مردم چنان کنی که دوست داری با تو چنان باشند


ادامه نوشته