
بشير بن
حذلم اسدى مىگويد: در آن روز متوجه زينب دختر اميرالمومنين(عليهماالسلام) شدم، به
خدا سوگند! در عين حال كه سخنورى توانا و بى نظير بود، حيا و متانت سراپاى او را
فرا گرفته بود و گويا سخنان گهربار على(عليه السلام) از زبان رساى او فرو مىريخت
و او علىوار سخن مىراند. مـردم كـوفـه با ديدن كاروان اسيران شيون و زارى سر
دادند. زينب كبرى(عليهااسللام) به مردم اشاره كرد خاموش باشيد! در اين هنگام نفسها
در سينهها حبس گشت و زنگهاى شتران از صدا افتاد پس زينب كبرى(عليهاالسلام) شروع
به سخنرانى فرمودند (1)
اتَبْكُونَ؟!
فَلا رَقَاتِ الدَّمْعَةُ، وَلا هَدَاءَتِ الرَّنَّةُ، اِنَّمَا مَثَلُكُمْ
كَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ انْكاثا، تَتَّخِذونَ
ايْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ...
.
اى
مردم كوفه! اى اهل خدعه و غدر! آيا براى گرفتارى ما گريه مىكنيد؛ پس اشك چشمانتان
خشك نشود! و نالههايتان فرو نشيند!
مَثل
شما مردم، مَثل آن زني است كه رشته خود را بعد از آن كه محكم تابيده شده باشد تاب
آن را باز گرداند. شما ايمان خود را مايه دغلى و مكر و خيانت در ميان خود مىگيريد؛
آيا در شما صفتى هست الا لاف و گزاف زدن و به جز آلايش به آنچه موجب عيب و عار است
و سينههايتان مملو از كينه و زبان سرشار از چاپلوسى است... .(2)
شما
همانند گياهى هستيد كه در منجلابها مىرويد كه قابل خوردن نيست يا به نقرهاى
مانيد كه گور مرده را به آن آرايش دهند.
ظاهرت
چون گور كافر پر
حلل
باطنت قهر خدا عزوجل(3)
آگاه
باشيد كه بد كارى بوده آنچه را كه نَفْسهاى شما براى شما پيش فرستاد كه موجب سخط
الهى بود و شما در عذاب آخرت، جاويدان و هميشگي خواهيد بود.
آيا
گريه و ناله مىنماييد، به خدا كه بايد گريه بسيار و خنده كم داشته باشيد؛ زيرا به
حقيقت كه به ننگ و عار روزگار آلوده شديد كه اين پليدي و آلودگي را به هيچ آبى
نتوان شست؛ گناه كشتن فرزند خاتم پيامبران و آقا و سرور جوانان اهل بهشت را چگونه
ميتوان شست؟!
كشتن
همان كسى كه در امور، پناه شما و در هنگام نزول بلا، فريادرس شما و در مقام حجت با
خصم، رهنماى شما و در آموختن سنت رسول الله (صلي الله عليه و آله)، بزرگ شما بود.
آگاه
باشيد كه بد گناهى بود كه به جا آورديد، هلاكت و دورى از رحمت الهى بر شما باد و
به تحقيق كه به نوميدى كشيد كوشش شما و زيانكار شد دستهاى شما و در اين معامله،
دچار خسارت و ضرر شديد. به غضب خداى عزوجل برگشتيد و داغ ذلت بر شما نشست؛ واى بر
شما باد، اى اهل كوفه!
آيا
مىدانيد جگرگوشه رسول خدا(صلى الله عليه و آله) را پاره پاره نموديد. آيا ميدانيد
بانوان محترمه و با عزتِ در گوهر را آشكار ساختيد؟! ميدانيد خون رسول خدا را ريختيد
و حرم او را ضايع ساختيد؟!
به
تحقيق كه كارى قبيح و زشت انجام داديد كه موجب سرزنش است و ظلمى به اندازه زمين و
آسمان نموديد.
آيا
تعجب ميكنيد كه اگر آسمان، خون بر سرتان باريده است و البته عذاب روز بازپسين
خواركنندهتر است و در آن روز شما را ياورى نخواهد بود.
پس
به واسطه آن كه خدا به شما مهلت داده از حد خويش خارج نگرديد؛ زيرا عجله در انتقام،
خداى را به شتاب نمىآورد و او بىتابي نمىكند كه بر خلاف حكمت كارى كند و نمىترسد
كه خونخواهى كردن از دست او برود. به درستى كه پروردگار به انتظار بر سر راه است
(تا داد مظلوم از ظالم ستاند)
راوى
گويد: به خدا سوگند! مردم كوفه را در آن روز ديدم همه حرّان و عطشان، دستان بر
دهان گرفته و گريه مىكردند.
پيرمردى
را ديدم در پهلويم ايستاده چنان گريه مىكرد كه ريشش از اشك چشمانش تَر شده بود و
گفت: پدر و مادرم به فداى شما باد؛ پيران شما از بهترين پيران عالمند و جوانان شما
بهترين جوانان و زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسلهاست و اين نسل خوار و
مغلوب ناكسان نمىگردد.(4)
---------------------------------------------------
منبع :
تبيان ،مهري
هدهدي
---------------------------------------------------
پينوشتها:
1- لهوف
سيد بن طاووس
2- حضرت
زينب(عليهاالسلام) به ذكر اين صفات، كفر باطنى اهل كوفه را اثبات نموده و بيان
فرموده كه اسلام ايشان فقط به زبان است و حقيقتى ندارد بلكه از صفات انسانيت هم
دورند؛ زيرا "صلف" ابر پر رعد و كم باران را گويند و در حديث است
"المومن لا عنف و لا صلف" و در مثل است "رب صلف تحت رعدة" و
"غمز الاعداء" اشاره به آيه شريفه است و اذا مروا بهم يتغامرون (سوره
مطففين، آيه 30)؛ حال اهل كوفه مانند حال كفار است كه چون به اهل ايمان مىرسند به
ايشان چشمك مىزنند
3- عبارت
اولى مىتوان اشاره باشد به آن كه اگر احيانا عمل خيرى از ايشان صادر گردد، چون
ريشه ايمان ايشان مستحكم نيست آن عمل نتيجه و ثمرى نخواهد بخشيد؛ زيرا سبزهزار بر
روى منجلاب ثمر نمىبخشد.
عبارت
دومى: اشاره باشد كه آن عمل محض صورت و ظاهر است و چون روح ايمان ندارند و چشم دل
كور است، آن عمل خير را در غير محل خود واقع مىسازند
4- لهوف،
سيد بن طاووس