دلتنگی ..

دلمان هر لحظه ، هرجا ، برای دیدنت ،

فقط دیدنت پر میکشد ...
تا هوش از سر این همــه دلتنگ ببرد...!
مي خوانيم به عشق آمدن و سلامتي اش

بسم الله الرحمن الرحيم
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ
ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتك يا ارحم الراحمين.

خدايا مهدي ما را برسان(آمين)
خدايا به اميد آمدنش به جمعه خوش آمد ميگويم..!


..

دل‌‌نوشته ..


سلام ..

از نجف اشرف بر می‌گردم ..
از کربلای معلا ..
کاظمین .. سامرا ..


هنوز باور ندارم کجا بودم و چه بر من گذشته. تنها خاطره عِطر ِ خوش حرم مولا دلیلی بر واقعیت بودن این رویای شیرین است.

خداوند قسمت کرد و روزیم نمود بر سر سفره اباعبدالله(عليه السلام) میهمان شدم. چند صباحی ریزه‌خوار خوان کرمش شدم و نوشیدم و مست شدم و شیدایی آموختم.

بر در خانه اي رفته بودم که سیل مشتاقان حضرتش از شمار فراتر رفته و از باور کوچکمان خارج گشته. عاشقانی که سینه چاک و مدهوش لطف ارباب سراسیمه و با شور می‌آمدند و من تنها نظاره‌گر این همه لطف و عظمت و کرم و بزرگی بودم..

خدا را شاکرم..

خدا را شاکرم و تنها اميد تسلي بخش برايم؛ مزه کردن شهد شیرین دیدار دوباره از مرکز ثقل آفرینش است.


دلم به پنجره‌های ضریح مولا گره خورده و دستانم به سمت نوازش سقا دراز است..

کاش توان توصیف صفای ایوان نجف را داشتم..
آنجا که تمامیت هستی را با ذره ذره وجودم لمس کردم. آنجایی که طعم آرامش را در نزدیکی امیرالمومنین احساس می کردم و با تمام وجود مزه‌مزه‌اش مي کردم ..
راستي تو حرم مولا احساست مثل کسي مي مونه که رفته خونه پدرش..
خونه پدر مهربونش (خود پيامبر فرمودند من و علي پدران اين امت هستيم)

کربلا..
بهشت روي زمين
دلت مي خواد بترکه؛ اما..
اما نه..
انگار نميگذارن، يه چيزي، يه حسي، يه نيرويي هست که تو رو تو اين سرزمين حفظ مي کنه..
و بين الحرمين که دلت نمياد و نمي توني تصميم بگيري که ترکش کني..


از کاظمین و سامرا همین که بگوییم هنوز همان‌قدر غربت در اطراف حرمش موج می‌زند که نا خوداگاه یاد غریبی و غربت فرزندشان می‌افتی . هم او که در زندان پنهانی غیبتی قرار گرفته که جهل ما بظاهر‌مشتاقان برایشان ایجاد کردیم..




..